در این مقاله، به بررسی راهکارها، چالشها، بایدها و نبایدها و ضرورتها در مسیر تربیت حس دینی پرداخته میشود. تا ضمن شناخت اشتباهات رایج، گامی مؤثر در جهت احیای این بعد بنیادی از وجود انسان برداشته شود. یکی از کارکردهای اصلی علوم تربیتی در زمان حاضر این است که به والدین، معلمان و مربیان مشتاق و تشنه راه سعادت فرزندان خود هشدار دهد تا مراقب باشند چگونه با فرزندان رفتار نکنند، چگونه آنها را تعلیم ندهند و تربیت نکنند. این مسئله، بیش از هر زمان دیگری در عصر حاضر، با پیچیدگیها و چالشهای متعددی روبروست. در دنیایی که فناوری و علوم تجربی به سرعت در حال پیشرفت هستند، توجه به بعد معنوی و دینی انسانها اغلب به فراموشی سپرده میشود.
راه تربیت حس دینی را باید از فطرت انسان که آفرینش خداوند متعال است آغاز کرد، و آنچه به عنوان عامل یا روش تربیت مطلوب جسم و روح انسان را متاثر میسازد هنگامی میتواند موجب رشد و تعالی شود که با این زمینههای فطری تناسب و تطابق داشته باشد. در دنیای امروز پیشرفت شتاب آلود فناوری و توسعه علوم ریاضی طبیعی و انسانی قدرت و توان بشر را افزایش چشمگیری بخشیده است. این موضوع را از جمله در علوم تربیتی، روانشناسی و تربیت حس دینی نیز شاهد هستیم.
لیکن به همان نسبت که امروز تعلیم و تربیت و روش های آموزش دقیقتر و گستردهتر عمل میکند، خطر تاثیرات آسیبزا و تباه کننده آن نیز بیشتر است. همچنان که اگر افراد غیرمتخصص به معالجه زخمی در بدن اقدام نکنند، امید بیشتری به بهبود آن میرود تا آنکه ندانسته برای به اصطلاح التیام آن زخم اقدام نمایند.یکی از کارکردهای اصلی روانشناسی، علوم تربیتی و تربیت حس دینی در زمان حاضر نیز این است که به والدین معلمان و مربیان مشتاق و تشنه راه سعادت فرزندان خود هشدار دهد تا مراقب باشند چگونه با فرزندان رفتار نکنند و چگونه آنها را تعلیم ندهند و تربیت نکنند.
یکی از اشتباههای مکرری که امروزه از روی غفلت و عادت انجام میشود، ملازمهای است که میان تربیت حس دینی یا به عبارتی حس مذهبی و دانش دینی قائل میشوند و میپندارد که اندوختههای حفظی و بصری دانش دینی است. در حالی که در مسیر تربیت حس دینی اگر آموزش دینی به همراه پرورش حس دینی نباشد نه تنها به تقویت تمایلات فطری کمکی نمیکند بلکه خود، مانع و حجاب بزرگی در برابر این تمایل خودانگیخته میشود.
شاید بتوان گفت در هیچ دورهای از ادوار تاریخ معرفت دینی چنین ملازمهای با آموزشهای صوری نه در اذهان و نه در فضای فرهنگی به شدت و غلظتی که امروز رایج میباشد وجود نداشته است. معرفت دینی، تربیت دینی، تربیت حس دینی و رغبت دینی نه در انباشت ذهنی اطلاعات دینی و نه صرفاً در مدارج علم حصولی و اکتسابی و نه با چشم سر که با چشم دل، نه با گوش سر که با گوش جان، نه با صورت ظاهر که با سیرت باطل و نه با زبان دهان که با زبان قلب به دست میآید.
سوال اصلی در باب تربیت حس دینی این است که آیا اگر فراوانی مطالب دینی را در آموزههای مدرسهای افزایش دهیم، به حجم و زیبایی کالبدی و صوری کتابهای دینی بیفزاییم و با تنوع کمی تبلیغات و تعالیم دینی را گسترش دهیم لزوماً به تقویت حس دینی و رغبت دینی هم کمکی کردهایم؟آیا لزوماً رابطه معناداری بین انتقال کالبد کلمات آموزش واژههای دینی و فهم و عشق به دین وجود دارد؟اگر چنین رابطهای هست کیفیت این ارتباط با چه شرایطی و در چه زمینهای رخ میدهد و اگر نیست چه عواملی مانع ایجاد این ارتباط معنادار میگردد؟هنر یک مربی موفق در پرورش حس دینی متربی در این است که شوق کنجکاوی و حس حقیقت جویی او را نسبت به زیباییهای دین و حلاوت دینداری افزایش دهد، و از هرگونه آموزش تحمیلی و انتقال مستقیم مطالب و مفاهیم دینی بدون آمادگی قبلی بپرهیزد. او باید فرصتی را فراهم آورد که مخاطب دین را نه کسب که کشف کند، چرا که تربیت حس دینی فرایندی ارتجالی و اکتشافی است و نه اکتسابی و تحمیلی و جوهره دین نه یک فرآورده بیرونی که یک فرآورده درونی و فطری است.
هدف تربیت حس دینی برانگیختن شوق و رغبت به خداپرستی و پی بردن به کارکرد لذت بخش دین است. در واقع آموزش اینکه آدمی چگونه به حقیقت دینی دست یابد مهمتر از دریافت معلومات دینی از جانب دیگری است و ایجاد شور طلب و شوق به دین ضروریتر از اطلاعات دینی است. کسانی چون یاسپرس فیلسوف آلمانی معتقدند که ماهیت فلسفه عبارت است از جستجوی حقیقت نه وصول به آن!همین که شور طلب دینی در آدمی پرورش یابد خود به خود منجر به تاثیر تربیتی در ساختار شناختی و عاطفی او میشود.
برای همین است که سقراط عبارتی به این مضمون گفته است: آموزش یعنی عشق به دانستن و هدف تربیت چیزی جز عشق به زیبایی و حقیقت جویی نیست.از نظر عارفان لذتی که در هجر است در وصل نیست، زیرا نیروی شور طلب و شوق وصل است که در آدمی پویایی کمالجویی عشق امید و تلاش و ایثار ایجاد میکند. هرگاه که این هجر و این شوق به وصل و هدف رسید آدمی از حرکت باز میایستد و نیازی به تلاش احساس نمیکند. پس بنمایه و زیرساخت تحول آدمی نه کمال که نیاز به کمال است، نه تصرف مقصد که تشرف به راه است، و نه رسیدن به ایستگاه که وارد شدن به راه است.
امام کاظم علیه السلام در یکی از نیایشهایشان میفرمایند: اللهم لا تخرجنی من التقصیر ولا تجلنی من المعارین خدایا مرا از مدار تقصیر (احساس نقصان و احساس خلع و نیاز)خارج مکن و مرا از افراد عاریهای قرار مده.
در این دعای عارفانه و عاشقانه امام کاظم علیه السلام دو اصل بزرگ تربیتی و دو قانون تعیین کننده کمال خواهی انسان را بیان میکند: اول اینکه امام از خداوند میخواهد که او را همیشه در وضعیتی قرار دهد که همواره احساس نقصان و تقصیر داشته باشد. همین احساس نیاز و خلع زمینهای تربیتی برای به دست آوردن درجاتکمال میگردد و به انسان حرکت و پویایی لذت بخش میدهد.
بنابراین در تربیت حس دینی مربی راه یافته به عرفان ربوبی باید متربی خود را در چنین وضعیت و شرایطی قرار دهد، و اگر موفق به فراهم آوردن چنین شرایطی گردید مقدمات ورود به تربیت حس دینی به معنای واقعی و خودیافته آن فراهم میشود. عمق و شگفتی این نیایش در اینجاست که امام کاظم علیه السلام از خداوند نمیخواهد که او را از مدار کمال خارج نکند، بلکه میفرماید مرا از مدار تقصیر خارج مکن. یعنی اصل حرکت و کمالجویی انسان در این حس نیازمندی و تشنگی نهفته است. او از خداوند این حس نیاز و هوشیاری بر تقصیر را طلب میکند گویا به همین سبب است که مولوی در عبارتی ناقض نما میگوید: پس زیادتها درون نقصهاست!
امروزه نیز در نظریههای روانشناسی به ویژه رویکردهایی که با روش فعال و خلاق به مسئله تعلیم و تربیت مینگرند، همین قانون را به عنوان زیربنای آموزش و پرورش فعال در برابر آموزش و پرورش فعل پذیر و سنتی قرار میدهند. این روانشناسان معتقدند در فرایند یاددهی وظیفه مربی خارج کردن ذهن دانش آموز از حالت تعادل به عدم تعادل، از سیری به گرسنگی، از اشباع کاذب به اشتهای حقیقی و از اغناء علمی به کنجکاوی علمی است. در واقع لازمه پیشرفت و ارتقای مراحل تحول روانی خارج شدن از سازش یافتگیهای قبلی و تعادل پیشین برای ورود به سازگاریها و تعادلهای جدید است. پس تا تعادلهای قبلی به هم نخورد، ارگانیسم برای جبران عدم تعادل به سوی تعادل بالاتر تحریک نمیشود و تعادل متعالیتر و پایدارتر حاصل نمیگردد.
از آنجا که تربیت حس دینی خود واجد مراحل معینی در چرخه تحول روانی است برای پیمودن مراحل بالاتر باید مراحل قبلی به پختگی برسد. در تربیت حس دینی لازمه عبور از مرحله الف به مرحله ب آن است که اصل تعادل جویی موجبات خروج از مرحله قبلی برای ورود به مرحله بعدی را فراهم آورد. بدین ترتیب اصل تعادلجویی متضاید که ژان پیاژه روانشناس و شناخت شناس معاصر آن را به عنوان کلید تحول روانی بشر تلقی میکند، حاکی از آن است که لازمه پیشروی به مرحله بالاتر رشد، مستلزم تعادلجویی پی در پی است که بر اثر برهم خوردن تعادلهای مراحل قبل حاصل میشود.
با این وصف هنر یک مربی و معلم برای پرورش حس دینی کودک در ایجاد دانستهها معلومات و دانش صوری و حفظی دینی نیست، بلکه ایجاد نیاز و خلا و عدم تعادل به منظور ساختار شناختی و عاطفی است تا از این طریق آنها به مدد اصل تعادلجویی خود، در رفع تشنگی به جستجوی آن بپردازد. مربی و معلم اصلی و همیشگی بشر فطرت است. پس باید در مسیر تربیت و نیز تربیت دینی برای کودک از طریق این قانون که در طبیعتش نهفته است استفاده کرد.
در واقع برای پرورش حس دینی که خود شور طلب و شوق وصل را در دل ایجاد میکند نمیتوان به صرف آموزشها توصیهها و تبلیغات لفظی و بصری اکتفا نمود. به نظر میرسد این گونه آموزشها در پارهای از موارد نه تنها به پرورش مذهبی دانش آموزان کمک نمیکند بلکه برعکس مانع و حجاب ضخیمی بر تمایلات درونی آنها نیز میشود. آیا فراوانی و تراکم مطالب دینی در کتابهای درسی توانسته است به پرورش حس مذهبی دانش آموزان منجر شود؟کافیست قضاوتی عادلانه بر اساس شواهد عالمانه برای بررسی بازده تربیتی کتابهای درسی و فعالیتهای تربیتی مدارس داشته باشیم تا بتوان فاصله بین درون دادهها و برون دادههای تربیتی را بر ملا ساخت.
راه و روش تربیت حس دینی که غالباً از طریق معرفت شهودی به دست میآید با راه و روش علم حصولی و معرفت علمی متفاوت است. آموزش دینی مبتنی بر ذهن و از جنس معرفت علمی است. حال آنکه پرورش حس دینی مبتنی بر رهیافت قلبی و از جنس معرفت شهودی است. در معرفت شهودی دریافت و الهام و ایمان و اعتقاد کشف میشود. حس دینی اساساً در طبیعت و فطرت کودک به ودیعه نهاده شده است، تنها زمینه یابی و آمادهسازی روانی و عاطفی لازم است تا خود فرد بدون تلقین و تحمیل و تقلید عاری از عادت و اجبار بیرونی به کشف و شکوفایی آن حس دست یابد. اگر هم آموزش و تعلیمی در این مورد وجود دارد، باید در جهت یاری دادن به مخاطب برای چگونگی کشف آن از درون خود باشد نه اینکه فرآوردههای دینی از بیرون و به طور آماده در اختیار او گذاشته شود.
اگر به شیوه اخیر عمل کنیم و با تعجیل و شتاب زدگی که غالباً از روی دلسوزی و با نیت خیر و هدف پرورش و تربیت حس دینی انجام میگیرد مطالب دینی را به او منتقل کنیم، بیتردید در روند پرورش حس مذهبی او اختلال و انحراف ایجاد خواهد شد، زیرا ما با ارضای بیرونی و دادن مطالب عاریهای به او انگیزه درونی کنجکاوی ذاتی و نیاز فطری او را بدین کاهش دادهایم، حال آنکه برعکس باید او را تشنهتر و نیازمندتر نمود و به جای اشباع ذهن او را تشنه نماییم و اشتهای به دین را جایگزین اشباع زدگی از دین کنیم. در این صورت دین ورزی به دین باوری میانجامد و دیندهی به دینیابی منجر میشود و در نهایت دین مداری در مدار باور درونی به دینداری پایدار تبدیل میشود.
فراز بعدی دعای امام موسی کاظم علیه السلام اصل مهم دیگری را در تربیت آشکار میسازد و آن پرهیز از عاریهای شدن و عاریهای بودن در زندگی است و درخواست از خداوند که او را از جمله افراد عاریهای قرار ندهد: اللهم لا تجلنی من المعارین این تعبیر کوتاه اما جامع و بلند به لحاظ معنا غایت تربیت متعالی درونی است. یعنی هدف تربیت باید به گونهای باشد که متربی هیچ چیز را به طور عاریهای، تصنعی و انفعالی از دیگران کسب نکرده باشد. بلکه آنچه هست و باید باشد از جانب وی و از قوه کشف و ابداع و حرکت خود او به دست آمده باشد. به زبان دیگر تربیت و معرفت او بیرونی و اکتسابی صرف که با کوچکترین غفلت و با حذف ضعیفترین منبع کنترل بیرونی از بین میرود نباشد. تربیت حس دینی فرد باید متکی به رهیافت درونی و مبتنی بر فطرت و برگرفته از استعداد درونی محقق شده باشد، انگیزه کمالجویی از درون بجوشد و وابسته به منابع بیرونی و سازوکارهای پاداش و تنبیه در قالب شرطیسازی که رفتار را به شکل عادت تقویت و یا ثابت نگه دارد نباشد.
بنابراین دعای امام کاظم علیه السلام گویاترین و صریحترین تصویر روش شناختی از تربیت و مقام تکاملی انسان در جهان است. انسانی که تربیت و تعالی او وابسته به انگیزشهای بیرونی و توبیخها و تشویقهای دیگران نیست، بلکه فعل اخلاقی و رفتار دینی او بر اساس عقل خود بنیاد و ایمان خود یافته است. چنین انسانی میتواند به خود شکوفایی و تحقق تمامیت خود که همان بالا بالندگی فطری است دست یابد. به قول کانت: اخلاق چنین انسانی برخاسته از باور درونی و وجدان فطری اوست. در یک کلام و از همان کلام
امام کاظم علیه السلام این تربیت یک تربیت بدلی عاریهای و تصنعی نیست، بلکه تربیت طبیعی خودانگیخته پایدار و درونی است.
از سوی دیگر آسیبهای تربیتی که هم اکنون از ساختار و روشهای حاکم بر نظامهای تعلیم و تربیت دینی ناشی میشود به این سبب است که منابع تربیت را در بیرون از فرد به صورت تلقینی و عاریهای جستجو میکند و در همان مرحله هم باقی نگه میدارد. همچون چاهی که آب از بیرون به داخل آن سرازیر میشود بدون اینکه چاه از درون و از چشمه زاینده خود پر آب شود به همین دلیل که کنترل رفتار دینی در چنین شرایطی وابسته به اقتدار بیرونی از طریق تشویق و جایزه و پاداش یا تنبیه و جریمه و توبیخ است. در این جوامع هیچ رفتار دینی فی نفسه دارای ارزش نیست، بلکه وابسته به نتیجهایست که به دنبال آن میآید. در اینجا افراد از عمل خوب به خاطر خوبی خود آن عمل لذت نمیبرند، بلکه از پیامد سودجویانهای که از آن انتظار دارند لذت میبرند.
در نتیجه تربیت عاریهای بزرگترین آسیبی است که به پیکره تربیت فطری و درونی کودک وارد میآید. بنابراین در تربیت دینی از اینکه فرد را به خاطر انجام اعمال و افعال اخلاقی و دینی صرفاً به منابع تشویق و تنبیه بیرونی وابسته کنیم باید شدیداً پرهیز نمود. اگر چنین روشهایی در نظام تربیتی تقویت شود منجر به تضعیف تربیت حس دینی میگردد، و هیچگاه شوق دینی لذت دین باوری و ایمان قلبی تقویت نمیشود. احتمالاً چنین اقدامی خود حجاب فریبنده و مانع عمدهای در مقابل پرورش حس دینی میشود. برعکس اگر آموزشها به ایجاد شوق درونی و برای لذت ایمان درونی و نه به امید پاداش برونی منجر شود خود به خود به حس دینی و حقیقت جویی انسان کمک مینماید.
اما در مقابل تربیت عاریهای تربیت فعال یا درونی است که به فضایل پایدار و اخلاق اصیل و مصون از آسیب بیرونی تبدیل میگردد. چرا که از سرشت فرد سرچشمه میگیرد و سرمنشأ آن فطرت و طبیعت آدمی است. پس وظیفه مربی به منزله تسهیل کننده نه تحمیل کننده در تربیت دینی چیزی جز زمینه سازی غیر مستقیم و فعال برای اینکه کودک بتواند از آن طریق به حس دینجویی فطری و حقیقت یابی دست یابد نیست. ما باید بگذاریم کودک خود به مدد هوش شهودی خود به این جستجوی لذت بخش ادامه دهد. اگر آهنگ و سرعت آن کند و تدریجی و ناپیدا باشد نگران تاخیر نباشیم، در عوض پایدار و مستمر خواهد بود.
به این تعبیر(آگوست کنت) برای رسیدن سریع به هدف باید آهسته حرکت کرد.
بگذارید کودک با آهستگی و به تدریج بدون هیچگونه شتاب زدگی با کنجکاویهای خود به خودی و طبیعی خویش از طریق قوه کشف و قدرت عقل خود به فطرت خویش دست یابد. از ارائه دانستهها و معلومات از پیش تعیین شده دینی پرهیز نمایید و ذهن او را در برابر ندانستهها، مجهولات، ابهامات و تردیدها تحریک و تحریض نمایید. او خود برای جبران عدم تعادل ذهنی به حرکت در میآید تا طبق قانون تعادل جویی طبیعت خویش عطش درونی خود را آرام بخشد. اگر عقل طبیعی که همان خرد دین بنیاد است، پرورش یابد به دین فطری که همان دین یابی درون زاست نائل میشود.
عادت دادن مانع تربیت فعال است! ترک عادت موجب سلامتی است! شاید در وهله اول این تعبیر شگفت آور بر خلاف آن چه تاکنون شنیده شده است باشد، زیرا گفتهاند ترک عادت موجب مرض است. ولی این گزاره نامأنوس هم خود نوعی خلاف عادت است و نشان دهنده بیرون آمدن از تلقینها و چهارچوبهای از پیش تعیین شدهای که بدون تفکر و تعقل از آن پیروی میشود. ترک عادت خود نوعی شالوده شکنی و ساختار زدایی از قالبها و آزاد کردن فکر و اندیشه از مرزهای ایستا و منجمد است. اما برخی از اولیا و مربیان قصد دارند از طریق عادت کورکورانه و فعلپذیر رفتارهای مورد انتظار خود را در تربیت فرزندان تثبیت کنند. منظور از عادت آن دسته از اعمال و رفتارهایی است که فرد بر اثر تکرار کورکورانه و بدون اندیشه و اراده انجام میدهد. عمل یا رفتار مورد نظر هرچند خوب و ارزشمند باشد ولی از این جهت که بر آگاهی و خردورزی استوار نیست بیارزش است.
دانشمندان عادات را به دو نوع تقسیم کردهاند: ۱) عادات انفعالی یا فعلپذیر که بدون انگیزه و هوشیاری انجام میشود و موجب توقف فرایندهای اندیشه ورزی انسان میگردد. ۲) عادات فعال و ارادی که به تدریج انس و الفتی در فرد به وجود میآورد و تکرار آن به فعالیت و پویایی انجامد. مانند عادت به سحرخیزی، عادت دادن نفس به ریاضت و تحمل سختیها و استقامت که به نوعی مهارت خود کنترلی در زندگی تبدیل میشود.
نگاه دین نیز ترک عادت پرستی است. عادت و عادت پرستی از جمله موانع بزرگ تحول نوعی بشر و سد راه نهضت انبیا در طول تاریخ تکامل بشریت بوده است. اساس عبادت نیز مقابله با عادت است، و به تعبیر
امام علی علیه السلام: افضل العباده ترک العاده یعنی برترین عبادت ترک عادت است.
یکی از رسالتهای اصلی و ماموریتهای الهی پیامبران مبارزه با عادت پرستی و خرافهگرایی بوده است. هر پیامبری در میان امت خود با کسانی مواجه بوده که به جای پرستش خدا از روی عادت از نام ذهنی و عینی را میپرستیدند. دعوت ایشان در حقیقت دعوت خلق عادت پرست به خداپرستی بوده و علت نسخ ادیان چیزی جز مهر باطل زدن بر عادات و عادت پرستی نبوده است. حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام به دلیل اینکه امت هر یک از ایشان حقیقت حس دینی را فراموش کرده بودند و از دین چیزی جز قشر و پوسته آن نمیدانستند، ادیان قبلی را منسوخ کردند. رهایی از عادت پرستی به کسب معرفت و آگاهی میانجامد و گاه ظرف بر مضروف، قالب بر محتوا و نتیجه اعمال بر انگیزه آن غلبه یابد، زنگ خطر نواخته میشود. و دل را کور، عقل را مهجور و معرفت را محبوس مینماید. زیرا در شریعت اسلام تکلیف همیشه مشروط به شرایطی از قبیل بلوغ اختیار عقل هوشیاری و غیره است. بنابراین از نظر فقهای اسلام با پیدایش خلل در شرایط تکلیف، تکلیف نیز ساقط است. پس اگر یک فعل اخلاقی یا رفتاری هرچند مطلوب بدون وجود عناصر ذکر شده فوق محقق شود اصالت واقعی و ارزش حقیقی خود را از دست میدهد.
در فرایند تربیت حس دینی نیز این مضامین به نوعی نهفته است. جریان تربیت آن هم زمانی که موضوع آن انسان باشد، همراه با آگاهی و انتخاب است. تربیت عبارت است از فراهم سازی شرایط و زمینههای مساعد و مناسب تا متربی با میل و انتخاب و اراده خود در جهت نیل به کمال گام بردارد. در واقع در مسیر تربیت حس دینی عمل تربیتی از آن خود متربی ست، و مربی فقط زمینه ساز، برطرف کننده موانع و فراهم آورنده مقتضیات آن است. در این تعریف متربی خود شخصاً مربی خویش میگردد.هنر یک مربی خلاق آن است که ظرفیت کودک خردسال را برای دیدن جهان به صورت چیزی زنده و شگفت توسعه دهد. زمانی که دانشمندان راستین هم با همان اعجاب کودک خردسال همه آنچه را به ظاهر معمولی، آشنا، یکنواخت و عادیست به گونه اموری تازه و جذاب درک میکنند، به حیرت میآیند! اگر چنین شد جهان در نزد مشاهده گر لحظه به لحظه به عنوان عادت شکنی تازه و نو جلوه نمایی میکند. زندگی با پویایی و حلاوت همراه میشود و آدمی ذوق و شوق تازگی جهان را به برکت تازگی نگاه خود جشن میگیرد.
به یک معنا تربیت کردن رها کردن آدمی از بستهها و وابستگیها و آزاد کردن او از قدرت دیگران و آشنا ساختن وی با قدرتی است که دارد. فرد تربیت شده کسی است که بداند و بتواند با عقل خودبین نیروهای شبه حیوانی طبیعتش را تعالی بخشد. به عبارت دیگر تربیت یاری کردن کودک است تا به شخصیت آزاد و مقتدری که همان موجود اخلاقی و فطری است برسد، یا بهتر بگوییم آن را در خود بسازد. ولی به نظر میرسد که در بیشتر خانوادهها چه در جهان سوم و چه در جهان پیشرفته و مدعی ترقی و آزادی سعی دارند کودک را با وابستگی، واماندگی، اطاعت پذیری مطلق، خودپذیری به وضع موجود و... همراه سازند. در چنین شرایطی است که تربیت به جای رها کردن رام کردن، به جای فتح مدام اسارت مدام، به جای آزادی از خود اسیر شدن در خود، به جای احترام به انضباط اجتماعی تظاهر به آداب اجتماعی، به جای کشف شخصیت خود اکتساب و تقلید از شخصیت دیگران،به جای خودیابی دیگریابی، به جای خود اتکایی دیگر اتکایی، به جای خود پیروی دیگر پیروی، به جای خود نظم جویی نظم نمایی، به جای خدامحوری خودمداری و به جای خود رهبری خودخواهی است.
اگر چنانچه قسمت دوم بر نظام تعلیم و تربیت یک جامعه حاکم شود حاصل و محصول آن وابستگی و زندگی انگلی نسل آن جامعه انسانی که از خود آزاد نشده و به دیگری وابسته میشود، و انسانی که از درون باز نشده دنیای برون را برای خود میبندد، و زمانی که آزادی او از بیرون مسدود شود آزادی او از درون مختل میشود. شواهد متعددی نشان داده که ممکن است افرادی از نظر تحصیلات دانشگاهی و تخصصهای علمی در حد بسیار بالایی باشند، اما از نظر بلوغ عاطفی و پختگی رفتاری در حد کودکان گهوارهای و در مرحله وابستگی دهانی باقی مانده باشند. انسانی که با سیستم وابسته مدار تربیت شده فردی است با نیازهای وابستگی خود همراه با ترس و اضطراب از جدایی و طرد شدگی، خود باختگی، فقدان استقلال رای، ضعف اعتماد به نفس و بازخورد حقارت آمیز نسبت به شخصیت خود که هویت خود را نیز در هویت دیگران میجوید. در این شرایط است که او شهامت خود بودن خود شدن و خود گستری را ندارد. البته تردیدی نیست که وابستگی، دلبستگی و پیوند جویی با دیگران به عنوان یک نیاز به هنجار طبیعی در مراحل مختلف تحول روانی آدمی به رسمیت شناخته میشود، و قطعاً بدون این وابستگیها زندگی اجتماعی انسان در معرض خطر قرار میگیرد، و از همین وابستگیها و پیوند جوییهای مدام با دیگران است که آدمی خود را و جهان پیرامون را کشف مینماید.
اما آنچه در این گفتمان مورد نظر است وابستگی به معنای بستگیها و پیوندهایی است که در فردیت فرد را در دیگری مستحیل کند و مانع میشود تا شخص به خود و توانمندیهای خود تکیه نماید. شکلگیری شخصیت وابسته از همان آغاز زندگی و در نخستین ماههای پس از تولد ریشه میگیرد ممکن است مادری با دلبستگی بیش از حد و محبتهای افراطی و چسبندگی دائمی خود به نوزاد خویش، شرایط روانی این وابستگی را در ضمیر ناهوشیار کودک فراهم آورد. به عنوان نمونه ممکن است مادری ناخواسته و ناخودآگاه با رسیدگی مراقبت و حفاظت بیش از حد، روح ناامنی و دلهره و اضطراب را در فرزندش افزایش دهد. در چنین شرایطی است که به تعبیر
امیل شارتیه: پدر و مادر در اثر محبت خود نمیگذارند که کودک به خودش واگذاشته شود.
او در خانواده خودش نیست، نمیگذارند که خودش باشد. کودک هرگاه از اعمال پدر و مادر بر حسب تقلید و اقتباس همسویی میکند او را تشویق میکند و هر چقدر در اعمال و رفتار خود همانند سازی مکانیکی از والدینش را به نمایش بگذارد وی را تقویت مینمایند. گاهی اوقات والدین به جای فرزند خود میبینند، میشنوند، میفهمند، لذت میبرند، انتخاب میکنند و حتی درس میخوانند. تا آنجا که اگر فرزند آن ها درس میخواند دیگر برای خود نمیخواند بلکه برای ارضای آرزو و خواستههای والدین و فرار از فشار و تنبیه آنها را میخواند. او به تدریج تمایز یافتگی و شخصیت منحصر به فرد خود را از دست میدهد و یک اقتباس کننده از نیازها و آرزوهای والدین میشود.
مدرسه نیز غالباً به یک محیط سلطه پذیر و رام کننده تبدیل شده است. قالب روابط انسانی و عاطفی قراردادی، تصنعی، ساختگی و فرموله شده است و حتی طبیعیترین رفتارها و روابط به شکل مصنوعی انجام مییابد. معمولاً پیامها، نصایح و آموزشهای اخلاقی نیز از حالت طبیعی خارج و روابط سنگوارهای جایگزین روابط عاطفی و انسانی شده است.به همین سبب زمانی که گفته میشود وابستگی مانع بالندگی در تربیت است، این معنا در آن نهفته است که اگر این وابستگی به یک انقیاد تحمیلی و اسارت بار بیانجامد، هیچگاه تبعیت و اطاعت واقعی شکل درونی و تمایل قلبی پیدا نمیکند و فرد اگرچه به ظاهر تابع اخلاق و ارزشهای حاکم بر جامعه است ولی از نظر درونی از آن متنفر و مترصد فرار از آن است. آلن مربی بزرگ فرانسوی میگوید:هدف تربیت رها شدن از خود از بند هیجانات و از رسم عادات است، و به هیچ وجه هدف آن تغییر طبایع نیست. باید بدانیم که رهایی از وابستگیها جدایی از دیگران و طرد قوانین و مقررات اجتماعی نیست، بلکه جلوگیری از وابسته شدن و بسته شدن در قالب انتخاب شده است.
تربیت حس دینی، فرآیندی پویا و عمیق است که باید از فطرت خداداد انسان آغاز شود و با پرورش شوق و عشق به دین همراه باشد. این مسئله نباید به انباشت سطحی اطلاعات دینی یا تکرار عادات کورکورانه محدود شود، زیرا چنین رویکردی تنها به دوری از حقیقت دینی و تضعیف حس معنوی منجر میشود. برای رسیدن به این هدف، مربیان و والدین باید به جای تحمیل اعمال بیرونی، محیطی را فراهم کنند که در آن فرد با کنجکاوی و عقل سلیم، به کشف حقیقت دینی و لذت ایمان دست یابد. ترک عادتهای غیرمفید و مقابله با عادتپرستی، از جمله تمرین های عملی در این مسیر است. خانوادهها نیز باید از وابستگی زدایی و تأکید بر استقلال فکری کودکان غافل نشوند. در نهایت تربیت حس دینی، نه تنها به تعالی فردی کمک میکند، بلکه جامعهای اخلاقی و متعهد به ارزشهای دینی را رقم میزند که در آن، انسانها از درون به سوی خداپرستی گام بر میدارند. اگر عقل طبیعی که همان خرد دین بنیاد است، پرورش یابد به دین فطری که همان دینیابی درونزا است نائل میشود.
در صورتی که تمایل دارید تا با دوره های تربیتی متنوع، اردو های ماجرا محور، پرونده های ویژه تربیتی و همچنین استفاده از ظرفیت مشاوران برجسته تربیتی کشوری بهره مند شوید، فقط کافی ست تا به سایت همیار 28 مراجعه کنید و از دوره ها و مقالات ما بازدید بفرمایید.خوشحال می شویم تا نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
همیار 28، یاری برای تربیت
0دیدگاه ثبت شده، نظر تو چیه؟