تعلیم و تربیت به عنوان دو ستون اصلی ساختار جامعه، نقش محوری در شکلگیری هویت فردی و اجتماعی انسانها ایفا میکنند. این دو مفهوم، هرچند به ظاهر متفاوت، اما در عمق به یکدیگر وابستهاند و هر کدام به شکلی منحصر به فرد به پرورش استعدادها، آزادسازی انرژیهای درونی و هدایت افراد به سوی تعالی کمک میکنند. امروزه با توجه به چالشهای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی، ضرورت توجه به تعلیم و تربیت بر اساس الگوهای ارزشمحور و الهی بیش از گذشته احساس میشود. در این مقاله به بررسی ابعاد مختلف تعلیم و تربیت، تفاوت این دو مفهوم، نقش آنها در شکوفایی استعدادها و اهمیت آنها در ساختن انسان ایدهآل پرداخته میشود.
امروز تعلیم و تربیت از مسائل بسیار مهم عالم است، اساس امنیت عالم به تعلیم و تربیت برمیگردد. اگر تعلیم و تربیت بر اساس الگوی صحیح انسانی باشد انسانهایی به وجود خواهند آمد که در مقابل موج خواهند ایستاد و جلوی پیدایش طوفانهای آینده را خواهند گرفت، چرا که آن ها انسانهایی معتقد و سوال کننده مثل کوهها در خشکی و موجها در دریا خواهند بود. همان طور که موج شکنها حریم میسازند و از کشتیهای داخل حریم خود حفاظت میکنند و موج حق ورود به آنجا را ندارد، انسانهای مومن موج شکن هم در جامعه حریم امنیتی ایجاد میکنند و در برابر طوفانهای دشمنان دست به دست هم میدهند و آن را میشکنند و فضا را قطعه قطعه میکنند. موج به این طوفانها میخورد و برمیگردد و از قدرت آن کاسته میشود.
کشوری که میخواهد از هر لحاظ جهانی شود، به تمدنی نیاز دارد که جهانی باشد و از جنس توحید و توجه به خدا لازمه ایجاد تمدن جهانی امنیت است و امنیت به قدرتی ماورایی نیاز دارد که کسی بر آن تسلط نداشته و خودش بر خودش مسلط باشد. به نحوی که نفسانیات بر او غلبه نکند و بتواند ضامن امنیت عالم باشد. اگر این تمدن بخواهد در عالم پایه گذاری شود آغازگر آن برنامهریزی برنامههای تربیتی برای بچههاست. ابعاد این برنامههای تربیتی باید اینگونه باشد، یک بعد آن علم و بعد دیگر آن عقل باشد و بعد سوم آن قدرت و بعد دیگر کنترل و احساس مسئولیت باشد.
میتوانید برای اطلاعات بیشتر در این زمینه مقاله تربیت مطلوب چیست؟ را مطالعه کنید.
استفاده از دستاوردهای غرب در علوم غیر انسانی مشکلی ندارد، اما اگر بخواهیم از علوم انسانی آنها استفاده کنیم مشکلاتی پیدا میشود. زیرا تعریفی که اسلام از انسان ارائه میدهد، با تعریف آنها از انسان متفاوت است. ما وقتی در تعلیم و تربیت انسان ایدهآل را تعریف میکنیم در ضمن تعریف هدف از خلقت انسان را مد نظر میگیریم و سپس راههای رسیدن به این انسان ایده آل را بررسی میکنیم. اگر تعریف ما از انسان ایدهآل و ساز و کار و اصول رسیدن به آن حسی و قابل مشاهده و انتقال به دیگر اندیشمندان باشد میتوانیم بگوییم در بین مکاتب عالم جایگاه داریم و در بازار اندیشه ما هم جایی در کنار مکاتب مختلف باز کردهایم، اما اگر نتوانیم این ساز و کار را انجام دهیم این جایگاه تعطیل میشود و به طبع مردمان علاقمند سراغ دیگر مکاتبی میروند که انسان ایدهآلشان را در سطحی پایین و کوچک و دم دستی و با ساز و کار حسی ترسیم میکنند، و بدیهی است که خیلی زود میتوانند برای خود مشتری پیدا کنند زیرا سریعتر میتوانند به آن انسان ایدهآل خود برسند. از طرف دیگر چون راه رسیدن به آن انسان ایدهآل دور و دراز نیست هم میشود به راحتی آن را ارائه داد و هم میشود با زدن رنگ و روغنی به آن به اصطلاح جادهاش را آسفالت کرد و برایش تبلیغات کرد این کاریست که امروزه در عالم صورت میگیرد، ولی اصل این است که بدانیم انسان ایدهآل کدام مکتب به واقعیت و به حقیقت انسانی نزدیکتر است.
اگر انسانها بد تعلیم و تربیت شوند ابزار تهاجم فرهنگی خواهند شد. در جنگ نظامی اگر یک عده نظامی بر عده دیگری غالب شود، مغلوب را میکشند یا به اسارت میگیرند. اما در جنگ فرهنگی اگر فرهنگی بر فرهنگ دیگر غالب شود به جای اینکه مغلوب کشته یا اسیر شود تغییر سمت میدهد و عوض اینکه سرباز و افسر دوست باشند سرباز و افسر دشمن میشوند. تعلیم و تربیت باید از فرهنگ اسلام پاسداری کند، یعنی دقیقاً پاسداری از جایگاهی کند که سرنوشت انسان به آن بستگی دارد. تربیت مثل وضوست و تعلیم همچون الفاظ نماز است. کسی نمازش صحیح است که وضو داشته باشد. مسائل تربیتی باید اصولی پایدار و محکم داشته باشند، به عبارت دیگر روش های آموزش در برنامهریزی تربیتی باید از ریشه جهان بینی تغذیه کند تا با تغذیه از آن ریشهها ثابت و پویایی حاصل شود. اگر مسائل به جای آنکه از ریشههای ثابت تغذیه شوند، با اوضاع و تجارب نزدیک به تاریخ آن جامعه که تجربیات و مسائل جدیدی هستند شکل بگیرند، این چنین قانونگذاری و برنامهریزی به جای اینکه پویا باشد حالت متغیر پیدا میکند و هنوز طرحی به نتیجه نرسیده طرح جدید دیگری مطرح میشود و برنامهها را عوض میکند. در نتیجه نظریات متعدد و متکثری در عرض هم پیش میآیند. این تکثر در نظریات گویای این است که پایههای طرح، بر یک جهانبینی که ویژگی آن ثبات است. برنامهریزی نشده است.
حقیقت تربیت شکوفا شدن انسانیت و مرتبط شدن انسان به حقیقت خودش است. در تربیت آزادسازی انرژی متراکم مطرح است که با این آزادسازی قدرت به جریان میافتد و نیروی بالقوه به فعلیت میرسد. مثلاً میگویند انسان کاتب بالقوه یا خوشنویس بالقوه است. آزاد شدن انرژی متراکم این است که او را کاتب و خطاط فعل کنند. کسی که نشانههایی از استعداد ریاضی دارد برای اینکه بتواند نوآوری کند و انرژی متراکم او آزاد شود باید او را مخترع یا مکتشف کنند. در تزکیه روحی و عرفانی هم آزادسازی انرژی متراکم مطرح است، که از انسان عارف و استاد اخلاق بسازد تا در امتحاناتی که برایش پیش میآید صبر و شکیبایی لازم را به خرج دهد. در این صورت است که انرژی متراکمش آزاد شده و عاشق خدا میشود. در مقابل تربیت، تعلیم است. در تعلیم شاگرد از غذای علمی استاد تغذیه میکند.در مورد
آیهفَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِپس انسان باید به خوراکش با تأمل بنگرد.
از امام صادق علیه السلام سوال شد که منظور از طعامه چیست؟
ایشان فرمودند:عِلْمُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ. علمی که انسان آن را از هر کسی غیر از ما فرا گیرد. حضرت می خواهند بگویند که انسان باید به علمی که فرا میگیرد توجه کند، زیرا علم طعام روح است،
همانطور که دانه و غذا در نوع گوشت مرغ یا جوجه تاثیرگذار است، نوع علمی که انسان کسب میکند در نوع پرورش او تاثیر میگذارد.
تفاوت تربیت با تعلیم این است که جهت تعلیم از خارج به داخل است، اما تربیت از داخل به خارج شکل میگیرد. تعلیم مثل این است که از حوض معلم آبی برداریم و در حوض متعلم بریزیم به بیان دیگر از منبع معلم حوضچه متعلم را پر آب شود. در تربیت بحث درباره کشف و شکوفایی استعدادهای انسانی است مثل چاه که برای زایندگی آبکشی میشود، مربی هم موانع درونی متعلم را بر میدارد و او را به ابزار نظر و پرسش و زایندگی میکشاند.
معلم وقتی در مقام تربیت قرار میگیرد وظیفهاش غیر از آن است که میخواهد آموزش بدهد در تربیت باید از طفل مطلب بیرون کشید و سهمی برای دانش آموز باز کرد که اظهار نظر کند، نه اینکه صرفاً معلم مطالب و نکاتی بگوید و در ذهن او انباشته شود اما در مقام تعلیم زمینه به گونهای باید فراهم شود که دانش آموز از معلم مطلب بکشد و معلم هم به او مطلب بدهد. آموزش و پرورش با هم تعامل دارند و جدا شدنی نیستند کسی نمیتواند بگوید کار من تربیت است و تعلیم در آن نیست. تعلیم بدون تربیت ممکن نیست. تربیت ناخواسته و خواهی نخواهی در درون تعلیم صورت میگیرد. امکان ندارد کسی بتواند آموزشی بدهد که در آن پرورش نباشد از آن طرف هم امکان ندارد کسی بتواند پرورشی بدهد که در آن آموزش نباشد. از معصوم نقل شده است که میفرماید:
اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛مردم، به دولتمردان خود شبيه ترند تا به پدرانشان.
در جهان بینی اسلامی در تعلیم و تربیت نظر گاه این است که آرزوی انسان خداست، اراده و قصد عمیق آرزو نام دارد. به چیزی که سوالهای سال انسان را گرم میکند و همه حرکتهایش به هوای آن است آرزو گفته میشود. ریشه حرکت آرزوست و جهت حرکت هم تابع جهت آن است، به عبارت دیگر وقتی آرزو نیروی محرکه باشد جهت آرزو هم جهت حرکت متحرک خواهد بود. اگر کسی آرزو نداشته باشد ساکن و متوقف میشود و نمیتوان او را به حرکت درآورد. انسان چون یک قلب بیشتر ندارد آرزو هم بیشتر نمیتواند داشته باشد.
قرآن میگوید:مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِخدا در درون هیچ کسی دو قلب نگذاشته استانسان یا مرید حیات دنیاست و کل اعمالش به آن برمیگردد یا مرید حیات آخرت است و کل حیاتش حتی خورد و خوراک و خوابش هم تابع آن است.
راه انسانهایی که انبیا را میپذیرند و آرزوهایی از نوع آرزوی انبیا دارند و عاقبت به آن میرسند.
راه انسانهایی که انبیا را تکذیب میکنند و آرزوهایی از نوع دیگر دارند و عاقبت آن گریبانگیرشان خواهد شد در این رابطه آیه قرآن میفرماید:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ بگو در زمين بگرديد آنگاه بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است.
هر یک از راههای ذکر شده دقیقاً با یکی از جنبههای شخصیتی انسان که به آن اشاره میشود منطبق است.
جهانبینی اسلامی میگوید انسان موجود دو شخصیتی نیست یک شخصیت دارد که بسته به تعلیم و تربیت و انتخاب دو جنبه پیدا میکند:
جنبه نفسانی: در این جنبه انسان میخواهد برای خودش باشد و صرفاً هدفش حیات دنیاست در این حالت آرزوی او آرزویی از نوع حیات دنیایی است.
جنبه فطری : در این جنبه انسان میخواهد برای حقیقتش حرکت و تلاش کند و در این حالت با ارضای معتدل و تیب جنبه نفسانی آرزوی او آرزویی فوق حیات دنیایی است. تربیت باید از اصلاح اراده متربی برای انتخاب آرزو آغاز شود اصلاح آرزو شروع کار تربیت دینی است. اگر قرار باشد انقلابی در جوانان صورت گیرد انقلاب در آرزوی آنهاست. انقلاب فرهنگی و زیربنایی در انسان دگرگون شدن نوع آرزوی انسان است باید در آرزوی انسان بقا حاصل شود تا الله و رسول و دار آخرت را بخواهد این تربیت است.
اصلاح آرزو:
در تعلیم و تربیت اصلاح آرزو با ایجاد آرزو فرق میکند در حقیقت این تعبیر صحیحی نیست که بگوییم مربی شاگرد را میسازد یا از او انسانی با فلان ویژگیها بار میآورد این تعبیر با شناخت حقیقی انسان تطبیق نمیکند. کسانی که انسان را چنین شناختهاند، که میشود به جای اصلاح آرزو در او آرزو ایجاد کرد تصویری ساده و سطحی از انسان دارند. با این تصور آنها انسان را موجودی روبنایی از نظر جهت گیری فرض میکنند که در نهایت به یک موجود قالبی تبدیل خواهد شد از اصل انسانیت دور میشود، بنابراین با توجه به شناخت حقیقی از انسان بحث ایجاد آرزو ز سوی مربی اصلاً نمیتواند صادق باشد. خود فرزند یا دانش آموز باید آرزو کند. اگر خودش چنین انتخاب و آرزویی کند درست است وگرنه ایجاد آرزو از جانب مربی او را مستقل بار نخواهد آورد.
راه این است که مربی بتواند در مسیر تعلیم و تربیت اراده شاگرد را به مسیر آرزوی فطری او بکشاند در این صورت است که اصلاح و دگرگونی حقیقی صورت میگیرد برای این کار زمینهای باید فراهم شود تا فرزند بتواند استعدادهای فطری را که خدا به او داده است نوعی بدهی تلقی کند. بچه وقتی ببیند هوشش از دیگران بیشتر است باید به نحوی بفهمد که در مقابل خدا از دیگران بدهکارتر است بداند اینها خوبی او نیست بلکه بارهایی است که بر دوش اوست و بدهکاریهایی است که باید بپردازد. دانش آموز اگر این را درک کند خودش سراغ انبیا میرود زیرا اصولاً عقل دین را درک کرده و عطش ایجاد میکند میخواهد طلبکارخودش را پیدا کند و بدهی خود را به او بپردازد وقتی فرزند اینطور با مسائل برخورد کند، حجاب او برطرف میشود و نور در او رشد میکند و در نتیجه متواضع خواهد شد. و بزرگ بینی که موجب سقوط و توقف و انحطاط است در او منحل خواهد شد. از اینجا مربی با انتخاب راهی سالم و آزاد کار تربیتی خود را که همان پرورش وابستگیهای الهی در وجود اوست دنبال میکند. اما اگر در ذهن طفل جا بیفتد که استعدادهایش را طلب تلقی کند بزرگ که شود میخواهد طلبش را از همه جا وصول کند. عالم ماده وسیله برای وصول طلبهایش میشود و در نتیجه به دنیا طلبی میافتد میگوید من استعداد فهم و درک دارم پس باید بروم و سهم خودم را از دنیا بگیرم، آنچه در مقابل خودش میبیند ماده بیشعوری است که میخواهد شیره آن را به عنوان طلب استعدادهایش از آن بیرون بکشد چنین فردی انسانهای دیگر را بدهکار خود تلقی میکند.
راه دل: اگر از دید عقلانی به تعلیم و تربیت دینی بنگریم با اصلاح آرزو شروع میشود اما راهکار سالم و آزاد آن شکوفا کردن فطرت است فطرت اقتضاهای لازم راه را دارد و نشان داده است که تشنه است و انسان سالم و متقی این تشنگی را احساس میکند. کار مربی بیدار کردن فطرت است. موقعیتی باید فراهم کرد تا فطرت آزاد شود با فراهم شدن موقعیت فطرت خودش دنبال دین میرود و به آن اشتها پیدا میکند. علمای اخلاق اینطور تربیت میکنند که برای واعظ درونی فرد احترام قائلند و او را محرم میدانند. استاد اخلاق خود را هیچ کاره میداند و معتقد است واعظ درونی باید درست شود ستاد یک روز هست و روز دیگر نیست باید آن چیزی که در درون فرد است درست شود عالم اخلاق واعظ درونی را حبل الله و دست خدا میداند و سعی میکند شاگردش را به دست او بسپارد تا از این طریق او را به خدا سپرده باشد. در این صورت است که خاطرش جمع و قلبش آرام میشود و میداند که شاگرد چون معتصم بالله شده است دیگر منحرف نمیشود، پس تربیت این است که واعظ درونی به گونهای احیا شود.روش پیامبر این بود که در اصحاب واعظ درونی را پیدا میکردند و فرد را به دست او میسپردند. از آن به بعد واعظ درونی مانند یک نبی کار میکرد و با این روش آنها دیگر انبیا را رها نمیکردند و دست از دامان خدا برنمی داشتند راه را ادامه میدادند.
در تعلیم و تربیت راه این است که انسان چون استعداد ارتباط با خداوند دارد میتواند اخلاقش را در رابطه با خدا دگرگون کند. صفات حسنه در انسان ایدهآل، مبناهای مختلف ندارند که جدا جدا مطرح شوند. شجاعت،گذشت، قناعت، زهد و.... کثرتهایی هستند که به یک وحدت برمیگردند و آن حسن ظن به خداست. ممکن است انسان بخواهد فرزند یا دانش آموز خدا را راستگو، قادر، کریم و حکیم بداند اما راه بروز این صفات در او را نداند که چگونه است و از کجا پیدا میشود؟ اساس کار این است که او با حقیقتش آشنا شود به عبارت دیگر راهی از درون او به نامحدود باز کند. تقویت حسن ظن به خدا در کودک، تعبیه راهی از درون به نامحدود است این کار اساس تربیت و مادر کل صفات و خصوصیات ایده آل او را تشکیل خواهد داد. راه این است که او با خدا آنچنان که هست آشنا شود تا در او صفات عمیق و ریشهدار نمود پیدا کند.
مثلاً شجاعت ایمانی شجاعتی برخاسته از عمق وجود و در رابطه با کشف خود است و این برخلاف آن شجاعتی است که انسان از طریق مطالعه و بررسی و تجربه و برخورد با مسائل پیدا میکند. وقتی انسان خودش را کشف کرده و حسن ظن به خدا پیدا کند شجاع میشود. شجاعتی پیدا میکند که از بطن وجود و اعتقاد و عمق رابطه با خدا سرچشمه میگیرد و نشانهاش این است که هرچه فشار بیشتر وارد آید ظهورش بیشتر میشود. در مقابل ترس مولود سوءظن به خداست. اگر حسن ظن به خدا پیدا شود شجاعت جای ترس را میگیرد.
داشتن حسن ظن به خدا یعنی اینکه فرد خدا را در عالم هستی راستگو، حکیم، کریم، قادر، عالم، مدیر، مدبر، و رزاق و در یک کلمه فعال و مراقب اوضاع ببیند. این دید به انسان قوت قلب وصف ناشدنی در برخورد با دیگران و محیط میدهد و میتواند در هر میدانی با این پشتیبان وارد شود هر قدر از این صفات کنار گذاشته شود سوءظن جای آن را میگیرد. مثلاً بداند خدا عالم است، اما بگوید مراقب نیست!بداند که خدا عالم و مراقب است اما فکر کند که در برخورد با پیشامدها منفعل است! این چنین تصوراتی سوءظن به خدا میآورد وقتی فرد به خدا سوءظن پیدا کند آنچه در اختیار او و مردم است را کوچک،و آنچه از جانب خدا در حمایت اوست را وسیع میبیند و در عین فقر احساس غنا میکند.
غنایی که مومن فقیر دارد از غنای غیر مومن بسیار بیشتر است مثل مومن فقیه چاهی است که در آن به قدر یک پارچ آب مانده باشد آب را که بردارد جایش دوباره آب میآید. اما غنی غیر مومن مثل استخر پرآبیست که از آن بردارند از حجمش کاسته میشود زیرا این نوع استغنا و بینیاز شدن از چیزها صرفاً بستگی به مستغنی شدن انسان از آن چیز دارد. وقتی فرد غیر مومن به وسیله چیزی مستغنی شود غنای او به معنای فقر است،زیرا صرفاً به واسطه آن چیز غنا کسب کرده و غنای او غنای طبعی است ولی استغنای مومن استغنای ایمانی است.
کسی که کوه رفتن را تجربه کرده و شب در آنجا مانده باشد بسیاری از تصورات و احتیاطها و بزرگ بینیهایش کم میشود،مثلاً برای شخص جهانگرد تجربه برخورد با خطرها و مطالعه کار شجاعان و دیدن فیلمها،قدرت و اعتماد و شجاعت میآورد اما این شجاعت شجاعت نفسانی است! این شجاعت دقیقاً مثل حوض است که با سطل آب پر میشود اما حوض کجا و چاه کجا!چاه به دلیل آنکه از درون و عمق به معنبی عظیم مرتبط است،هرچه از آن بکشند زلالتر شده و سریعتر پر میشود. انسانی که میتواند چاه باشد چرا حوض باشد؟ وقتی انسان اعتماد و حسن ظن به خدا پیدا کند مثل این است که چاه راه خودش را به منبع پیدا کرده باشد. شجاعتی که نتیجه احساس ارتباط با خداوند و قدرت نامحدود او باشد،باعث میشود هرچه مشکلات انسان فراوانتر شود بیشتر آرامش پیدا کند.
در جریان کربلا هرچه ظهر عاشورا نزدیکتر میشد، صورت حسین بن علی علیه السلام برافروختهتر و حالت آرامش ایشان عجیبتر میشد به طوری که وقتی ایشان تنها ماند و به لشکر سعد یورش برد آنها رو هزیمت گذاشتند و ابن سعد چاره را در نامردی دید و دستور داد دور ایشان حلقهای وسیع زدند و هرچه در دست داشتند به سوی ایشان پرتاب کردند. جنگ ۸ ساله و تحمیلی عراق بر ایران هم شاهد مثال دیگر مقابله شجاعت ایمانی و شجاعت نفسانی است. کسی که در تجربهها اعتماد را شناخته باشد تجربیات جدید و ناشناخته برایش کمرشکن خواهد بود زیرا آنها را پیش بینی و تجربه نکرده است شجاعت نفسانی چیزی است که باید قبلاً با تجربه به دست آورد تا در عمل بتوان آن را مصرف کرد.
گذشتی که انسان در نتیجه تجارب مختلف به دست میآورد گذشتی سطحی است چون با تجربه متوجه شده برایش نافع است پس گذشت کرده است! یعنی فرد باید ابتدا تجربه کند و در آن رابطه متوجه شود مثلاً این گذشت برایش خوب بوده یا نه تا بعد بتواند در آن رابطه گذشت کند اما فرد در مقابل گذشتهای بزرگ که تجربه نشده و آینده آنها مبهم است جا میزند و نمیتواند گذشت کند. در شجاعت نفسانی نفس وقتی با نفس دیگری برخورد میکند اگر از آن قویتر باشد پیروز میشود!
اما شجاعت ایمانی در عمل قدرت خودش را نشان میدهد و نیازی به تجربه ندارد. در این حالت بسیاری از حصارهای ضعف و زبونی از طریق ایمان و حسن ظن به خدا در وجود مومن شکسته میشود و اعتراف میکند هرچه دارد از خداست. انسان مومن ظاهری نحیف دارد اما استعداد و توان و قدرت او به گونهای است که نمیتوان نیروی او را با امور و مقیاسهای مادی سنجید و حدی برای آن تعیین کرد. نمیتوان کسی را که با شجاعت ایمانی مرگ را قبول میکند به سطوح آورد و از او اعتراف به عجز یا اظهار ندامت گرفت زیرا محبوب او خداست قدرتها انسان را نمیشکنند بلکه این محبوبیتها و تعلقهای دنیاییست که انسان را شکسته و خرد میکند. وقتی انسان شجاعت ایمانی پیدا کند صبرش اندازه ندارد. شجاعت ایمانی حاصل فطرت است اما تکیهگاه صبر یا شجاعت اکتسابی روی قدرت موجود و اکتسابی انسان قرار دارد در این حالت اگر فشار امتحان وسیعتر و سنگینتر و بیشتر از شجاعت اکتسابی شود فرد میشکند و به عجز مبتلا میشود. صفات ایمانی دیگر هم مانند عدالت تقوا تواضع کرم و قناعت شبیه شجاعت ایمانی هستند و همین تحلیل را دارند مثلاً برای مومن در سخاوت ایمانی نهایتی نیست. زیرا سخاوت ایمانی حاصل فطرت است در حالی که سخاوت نفسانی یک تجربه به شمار میآید.
قناعت هم همین طور است قناعت نفسانی از مطالعه و تجربه حاصل میشود در حالی که قناعت ایمانی حاصل اجتناب از حرص است. این دو با هم فرق دارند قناعت تجربی آرامش قبل از توفان است یعنی غیر مومن به طور محدود و برای انحصار طلبی قویتری به طور تاکتیکی قناعت میکند عقب نشینی میکند تا خود را برای حمله مجدد آماده کند. بعضی زهدهای دنیایی مقدمه و عقب نشینی تاکتیکی برای حمله راهبردی بعدی است این نوع زهد ناشی از ارتباط با خدا و اعتقاد به او نیست بلکه زهد نفسانی است و برای دستیابی به ریاست و سوار شدن بر انسانها تدارک دیده میشود فروشندهای که بر روی برخی اجناس قیمت کمی میگذارد تا اقلام دیگران را گرانتر بفروشد،دانه میپاشد تا مشتری جلب کند در این حالت او با استفاده از صفات حمیده غیر مرتبط با خدا عقب نشینی تاکتیکی کرده است تا منظور خود را در آینده عملی کند
خانوادهای را تصور کنید که متعهد نیست اگر از این خانواده طفلی که فطرت خوبی دارد و متعهد است وارد مدرسه شود مدرسه برایش محل انتخاب است،اما دانش آموز دیگری که خانوادهاش متعهد هست و بین او و پدر و مادرش رابطهای ایمانی برقرار است مدرسه برایش محل انتخاب نیست،زیرا انتخاب خودش را قبلاً در خانه کرده و به عبارت دیگر بر اساس فطرت الگوی خودش را پیدا کرده است این کودک مدرسه میرود تا وسایل و ابزار یادگیری را در مدرسه بیابد. اما آن طفلی که در خانه الگویش را نمییابد جستجو میکند ببیند آیا معلمش میتواند آن الگو باشد یا نه؟سرد هر الگویی را بگیرد به همان عادت میکند و دنبال همان را میگیرد، چون انتخاب خودش است و زیر سنگ هم باشد آن را پیدا میکند.
فرزندان خانوادههایی که ایمان قوی دارند مثل بچههای دیگر شیفته معلم مکتبی نمیشود اما بچههایی که خانوادههایشان وضع مکتبی خوبی ندارند حرفهای معلم در آنها تاثیر میگذارد و باعث ساخته شدنشان میشود. این کودک قبلش زنده بوده است و در خانه آبی برای خوردن نداشته در نتیجه تشنه مانده است و وقتی به مدرسه میرود آب میبیند و با عطش میخورد! اما بچهای که پدر و مادر مومن داشته و عطش ایمانی او در خانه رفع شده است کنار معلم که میرود،عطش زیادی ندارد زیرا در خانه آب خورده است. وقتی بچهها صبح قبل از رفتن به مدرسه در خانه آب بخورند، دیگر در مدرسه آب نمیخورند. اما وقتی در خانههایشان آب نمیآشامند، مستقیم سر شیر آب مدرسه میروند.
راهنمایی به فرزندان و دانش آموزان در حد اعطای ملاک خوب است؛ ولی برای آنها نتیجهگیریکردن صحیح نیست. نتیجه را باید خود فرد کشف کند. متربی هرچیزی را که بدون کمک مربی نتیجهگیری کند، متعلّق به خودش میداند و به آن عقیده پیدا میکند؛ اما وقتی نتیجهاش را برایش بگویند، هم او را ضعیف کردهاند و هم اینکه او آن را به شخصیت مربیاش منسوب میداند. در این وضعیت، یعنی در حالت مریدی در تعلیم و تربیت، اگر روزی شاگرد به مربی بیعقیده شود، این خطر وجود دارد که در تمامی آنچه از مربی شنیده است، شک کند! اما اگر از همان روز اول، مطالب را با ملاک بفهمد و نتیجهگیری کند، اعتقاداتش را از دست نمیدهد؛ از این جهت مربیان باید با برنامه، استقلال متربی را محفوظ نگاه دارند.خدای تعالی به پیامبر (ص) میفرماید: «ای پیامبر، تو فقط یادآوریکننده هستی و بر آنها چیره نیستی!» معنایش این است که مربی و والدین هم بر شاگرد یا فرزند، چیره و مُصیطر نیستند؛ بلکه حالت یادآوریکننده برای او دارند.کلام آخر اینکه حقیقت تربیت، شکوفاشدن انسانیت و مرتبطشدن انسان به حقیقت خودش است؛ در تربیت، آزادسازی انرژی متراکم مطرح است که با این آزادسازی، قدرت به جریان میافتد و نیروی بالقوه به فعلیت میرسد.
تعلیم و تربیت دو جنبهی کلیدی در شکوفایی انسانیت و پیشرفت جوامع به شمار میروند. تعلیم، فرآیند انتقال دانش و مهارت است، در حالی که تربیت به کشف و پرورش استعدادها و آزادسازی انرژیهای درونی میپردازد. این دو مفهوم، هرچند متمایز، اما جدا ناپذیرند و هر کدام نقش خاص خود را در شکلدهی به شخصیت و هویت افراد ایفا میکنند. در جهان بینی اسلامی، تعلیم و تربیت بر پایهی ارزشهای الهی و با هدف نزدیک شدن انسان به حقیقت وجودیاش طراحی میشوند. اهمیت این دو محور در ایجاد امنیت، تمدنی شدن و مقابله با چالشهای فرهنگی و اجتماعی غیرقابل انکار است. اگر به درستی اجرا نشوند، جامعه در معرض بحرانهایی همچون فروپاشی ارزشها و تهاجم فرهنگی قرار خواهد گرفت. بنابراین، ضروری است تعلیم و تربیت بر اساس الگوهای اخلاقی و دینی برنامهریزی شوند تا انسانهایی متعهد، مومن و آگاه به وجود آیند که بتوانند به عنوان موجشکن در برابر طوفانهای دشمنان ایستادگی کنند و سرنوشت جامعه را به سمت تعالی هدایت نمایند.
در صورتی که تمایل دارید تا با دوره های تربیتی متنوع، اردو های ماجرا محور، پرونده های ویژه تربیتی و همچنین استفاده از ظرفیت مشاوران برجسته تربیتی کشوری بهره مند شوید، فقط کافی ست تا به سایت همیار 28 مراجعه کنید و از دوره ها و مقالات ما بازدید بفرمایید.خوشحال می شویم تا نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
همیار 28، یاری برای تربیت
0دیدگاه ثبت شده، نظر تو چیه؟