در دنیای پر از اطلاعات و قضاوتهای شتابزده، تربیت عقلانی به عنوان سنگبنای تفکر نقادانه، ضرورتی حیاتی است. آموزههای دینی و تجربههای تاریخی، همگی بر اهمیت غربالگری اندیشهها و سنجش نقلیات تأکید دارند، که بیتردید ریشه در تربیت عقلانی دارند. این نوشتار تلاش میکند با تکیه بر آیات، روایات و تحلیل عقلی، ابعاد گوناگون این نوع تربیت را واکاوی کند.
روایت بسیار معروفی داریم که در کتاب العقل و الجهل کافی، بحار و تحف العقول آمده است و روایتی است که هشام بن الحکم متکلم معروف از حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام خطاب به خود هشام نقل کرده است که روایت بسیار مفصلی است و من قسمتهایی از آن را سالها پیش یادداشت کردم. در آنجا حضرت به این آیه قرآن که در سوره زمر است استناد میفرمایند:
فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ
آیه عجیبی است؛ بشارت بده بندگان مرا آنان که سخن را استماع میکنند. بعد چکار میکنند؟ آیا هرچه را شنیدند همان را باور میکنند و همان را به کار میبندند یا همه را یکجا رد میکنند؟ يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ: قضاوت میکنند، سبک سنگین میکنند، ارزیابی میکنند، آن را که بهتر است انتخاب میکنند و آن بهتر انتخابشده را پیروی مینمایند.
آنگاه میفرماید: چنین کسانی هستند که خدا آنها را هدایت کرده (یعنی هدایت الهی و استفاده از نیروی عقل این است) و أُولَئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ اینها براستی صاحبان عقل هستند. این دعوت عجیبی است.
حضرت خطاب به هشام اینطور میفرماید: ای هشام! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَالْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ: خدا اهل عقل و فهم را بشارت داده و فرموده: فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ.
از این آیه و حدیث کاملاً پیداست که یکی از بارزترین صفات عقل برای انسان همین تمییز و جداکردن سخن راست از سخن دروغ، سخن ضعیف از سخن قوی، سخن منطقی از سخن غیرمنطقی، و خلاصه غربال کردن؛ عقل آن وقت برای انسان عقل است که به شکل غربال در بیاید؛ یعنی هرچه را که وارد میشود سبک سنگین کند، غربال کند، آنهایی را که به درد نمیخورد دور بریزد و بقیهدخورها را نگاه دارد.در این جا مسئله تربیت عقلانی اهمیت پیدا میکند.
حدیثی هست که ظاهراً از پیغمبر اکرم و ناظر به همین مطلب است، و از این احادیث زیاد است.
میفرماید: "كفى بالمرءِ جَهْلاً أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ ما سَمِعَ"
یعنی جهالت انسان همین بس که هرچه میشنود نقل کند (نقل خوشاوردی). بعضیها خاصیت ضبط صوت و گرامافون را دارند، نه خاصیت غربال کردن. میگویند: فلانی هرچه را که در جایی دیگر شنیده میشنود، بدون اینکه بیندیشد، که آنچه که میشنود صحیح است یا غلط؟ خیلی چیزها انسان میشنود، کمی از آن را باید قابل قبول و قابل نقل بداند. قبلاً هم عرض کردیم، بعضی از علما هستند علماهای خیلی عالم که کمتر از آنچه که علمای عادی نقل میکنند، روایت میکنند. این عجیب است. باید عجیب تلقی بشود که ما در روایات خودمان داریم که راوی باید نقاد باشد، هرچه را که میشنود روایت نکند، مثل مالک که در میان همین راویان و محدثان یا محدثان خودمان فراوان دیده میشوند افرادی که این اصل را رعایت نمیکنند.
ابن خلدون در مقدمه تاریخ خودش یکی از نقدهایی که بر بعضی از مورخین میکند این است که
میگوید: اینها در نقل تاریخها فقط دنبال صحت سند هستند؛ که این تاریخ را فلان کس نقل کرده و او آدم معتبری است.در این جا این سوال مطرح می شود پس تربیت عقلانی چه می شود، میگوید: قبل از این، باید به دنبال صحت مضمون رفت، اول باید فکر کرد که اصلاً خود مطلب با منطق جور در میآید یا نه؟ جور در میآید. بعد مثل میزند، میگوید اینها نوشتهاند که قوم موسی از دریا عبور کردند و دشمنهای آنها را تعقیب مینمودند، و دویست و پنجاه هزار مرد جنگی بودند. آخر این را باید حساب کرد که اولاد اسرائیل همه اولاد یعقوب و فرزندان یک نفر بودند و پنج شش نسل هم بیشتر نگذشته بود. بگیرم که چهارصد سال گذشته باشد. وقتی میگوییم دویست و پنجاه هزار مرد جنگی، اقلاً باید بگوییم یک میلیون جمعیت اینها بوده که دویست و پنجاه هزار مرد جنگی داشتهاند، با اینکه فرعون پسرهای اینها را میکشت: یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ. با این همه بچهکشی که از اینها بوده، آیا عقلاً چنین چیزی ممکن است؟ اگر کسی این مطلب را با صرف شنیدن بپذیرد مشخص است که تربیت عقلانی نداشته است.
ابن خلدون میگوید مورخین به این نکته اصلاً فکر نمیکردند که آیا واقعیت را که نقل میکنند با منطق جور درمیآید یا جور درنمیآید.
یک وقتی از یک واعظ خیلی مشهور که میخواست بگوید بنیامیه چگونه منقرض شدند و خداوند چگونه به فرزندان امام حسین برکت داد شنیدم که گفت : از امام حسین در روز عاشورا یک فرزند بیشتر باقی نماند که حضرت علی بن الحسین بود و از او اینهمه سادات حسینی ، موسوی و رضوی که آنها هم باز حسینی هستند باقی مانده است ، و از بنیامیه کسی باقی نماند .
آنوقت راجع به بنیامیه اینجور میگفت که " در سال 61 هجری که حادثه کربلا اتفاق افتاد دوازده هزار گهواره زرین در خانههای بنیامیه بود " . حالا باید حساب کرد که چقدر باید بنیامیه باشند ، چقدر گهواره در خانههای اینها باشد ، و از این گهوارهها چقدر گهواره زرین باشد .موضوع تربیت عقلانی در افراد در این جا خودش را نشان می دهد.
مرحوم آقای خوانساری یک وقت اینگونه نقلها را مسخره میکرد و به صورت تمسخر آمیز میگفت : بلی ، یک وقتی هرات آنقدر بزرگ بود که بیست و یک هزار احمد یک چشم کله پز داشت . حالا شما حساب کنید که چقدر کله پز بوده ، در میان کله پزها چقدر اسمشان احمد بوده ، و در بین آنها چقدر احمد یک چشم بوده که در میان آن احمدهای یک چشم ، بیست و یک هزار احمد یک چشم کله پز بوده است . و نظیر اینها - البته نه به این رسوائی - در تاریخ میبینیم . یکوقت من در همین کتابهای تاریخ معمولی خودمان که یک اشخاص خیلی بزرگی هم نوشتهاند خواندم که در واقعه حره که آمدند و مدینه را قتل عام کردند رفتند به خانه یکی از اهل مدینه که از انصار بود - و خانواده فقیری بودند - و زنش تازه وضع حمل کرده و هنوز در بستر بود ، و بچه هم در گهواره . یک مرد شامی وارد شد که از این خانه چیزی ببرد ، هر چه گشت تا یک چیز دندان گیر به دست آورد و ببرد چیزی به دستش نیامد . از اینکه میبایست دست خالی برود خیلی عصبانی شد . آمد که جنایتی بکند. این زن به التماس افتاد که من زن فلان کس صحابی پیغمبر هستم ، من و شوهرم هر دو دربیعت الرضوان با پیغمبر بیعت کردیم و ما از اهل بیعت الرضوان هستیم . التماس میکرد که این مرد شامی را منصرف بکند ، که آخرش هم منصرف نشد و بچه را از گهواره برداشت و پای او را به دست گرفت و دور سرش چرخ داد و بعد هم چنان به دیوار کوبید که مغز بچه متلاشی شد . این را زیاد نقل کردهاند . آیا همین میتواند درست باشد ؟ یعنی زنی که با شوهرش در بیعتالرضوان با پیغمبر بیعت کرده ، میتواند در سنه 63 هجری وضع حمل کرده باشد ، با حدود پنجاه و هشت سال فاصله ؟ اگر ما فرض کنیم در آن وقت این زن دختری ده ساله بوده که تازه شوهر کرده و رفته با پیغمبر بیعت نموده ، در این هنگام زنی است که شصت و هشت سال دارد . آیا زن شصتو هشت ساله میتواند تازه وضع حمل کرده و در بستر خوابیده باشد ؟ ! پس این یک ذره حساب کردن میخواهد . اگر یک مقدار انسان فکر کند میفهمد که دروغ است . این همان غربال کردن است . اگر تربیت عقلانی در افراد از همان ابتدا شکل گرفته باشند، آن وقت همین تربیت عقلانی در این موارد به داد آدم می رسد.
پیغمبر (ص) فرمودند: کفی بالمرء جهلا ان یحدث بکل ما سمع
جهل غالبا در احادیث در مقابل علم نیست، در مقابل عقل است، یعنی بی فکری نه بی علمی. برای بی فکری و حساب نکردن انسان کافی است که هر چه را می شنود باور و نقل کند.
یکی دیگر از خواص عقل که تربیت عقلانی افراد باید بر این اساس باشد مسئله آینده را به حساب آوردن است که روی این مطلب نیز در تربیت های اسلامی زیاد تکیه می شود که خودتان را در زمان حال حبس نکنید، به آینده توجه داشته باشد و عواقب و لوازم و نتایج نهایی کار را در نظر بگیرید. این مورد از موارد مهم تربیت عقلانی نیز به شمار می آید.
حدیث معروفی است که شخصی می آید خدمت حضرت رسول اکرم(ص) و عرض می کند: یا رسول الله مرا موعظه بفرمایید.
حضرت به او فرمود: آیا اگر بگویم به کار می بندی؟ گفت بلی . باز حضرت تکرار کرد: آیا اگر بگویم براستی به کار می بندی؟ گفت بلی. یک دفعه دیگر هم حضرت تکرار فرمود.
این سه بار تکرار کردن برای این بود که حضرت می خواست کاملا او را برای حرفی که می خواهد بگوید آماده کند. همین که سه بار از او اقرار گرفتند و آماده اش کردند، فرموند: اذا هممت بامر فتدبر عاقبته هر کاری را که به آن تصمیم می گیری آن اخر هایش را نگاه کن. و همین است که در ادبیات اسلامی تحت عنوان آخر بینی آمده است.
مسئله دیگر این است که عقل و علم باید با یکدیگر توام باشند، و این نکته بسیار خوبی است.اهمیت تربیت عقلانی نیز در این جا خود را نشان می دهد. اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است. قهرا نمی تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول به این ربط دارد که ماده خام برسد. اگر کارخانه ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند، باز فلج است و محصولی نخواهد داشت.
حضرت در آن روایت می فرمایند: یا هشام ثم بین ان العقل مع العلم.
عقل و علم باید تو ام باشد.عرض کردیم علم، فراگیری به منزله تحصیل مواد خام است. عقل، تفکر و استنتاج و تجزیه و تحلیل است. آنگاه حضرت استناد می کنند به آیه: و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون. ببینید عقل و علم چگونه با هم توام شده است. تربیت عقلانی و علم در کنار یکدیگر جلوه می دهند.
مطلب دیگر در باب تربیت عقلانی مسئله آزاد کردن عقل است از حکومت تلقینات محیط و عرف و عادت و به اصطلاح امروز از نفوذ سنتها و عادت های اجتماعی و به تعبیر عرب های امروز از وحی های اجتماعی.
حضرت می فرمایند: یا هشام ثم ذم الذین لا یعقلون فقال : واذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا او لو کان آباءهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون .
قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و فکر نمیکنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند . هدف قرآن از این مذمت چیست ؟ هدف قرآن تربیت است . یعنی در واقع میخواهد افراد را بیدار کند که مقیاس و معیار باید تشخیص و عقل و فکر باشد نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند ما هم چنین میکنیم . من یک وقتی آیات قرآن راجع به تقلید و پیروی کورکورانه از پدران را استخراج کردم دیدم آیات خیلی زیادی است ، و چیزی که برای من جالب بود این بود که هیچ پیغمبری مردم را دعوت نکرد الا اینکه مواجه شد با همین حرف که : « انا وجدنا آباءنا علی امة وانا علی آثارهم مقتدون که تو چرا میخواهی ما را از سنتهای گذشته پدرانمان منصرف بکنی . با اینکه اقوام پیغمبران خیلی از نظر سنن مختلف بودند و هر پیغمبری در میان قوم خود مسائلی را طرح کرده که با وضع زندگانی آنها مربوط بوده ، با یک اشکالاتی مواجه بوده که مخصوص آن قوم بوده ، ولی یک اشکال عمومی در میان همه اقوام بوده و همه پیغمبران دچار آن بودهاند و آن مصیبت تقلید از آباء و اجداد و گذشتگان و به قول امروزیها سنت گرائی بوده است ، و پیغمبران برعکس ، عقل مردم را بیدار میکردند و میگفتند فکر کنید ، حالا پدرانتان هر طور بودند : « او لو کان آباءهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون »آیا اگر پدرانتان عقلشان به جایی نمیرسید و چیزی نمیفهمیدند باز هم شما باید از آنها پیروی بکنید ؟
داستان معروفی است که حضرت صادق تشریف بردند به منزل یکی از دوستانشان یا یکی از شیعیانشان که خانه بسیار کوچک و محقری داشت . گویا او آدمی بوده که حضرت میدانستهاند وضعش اقتضا میکند که خانه بهتری داشته باشد . حضرت فرمودند تو چرا در این خانه زندگی میکنی ؟ گفت یا ابن رسول الله ! این خانه پدری و آباء و اجدادی من است و دلم نمیخواهد از اینجا بروم . چون پدر و جدم اینجا بودهاند ، نمیخواهم از اینجا بروم . حضرت فرمودند : گیرم پدرت شعور نداشت ، آیا تو هم باید اسیر بیشعوری پدرت باشی ؟ ! برو برای خودت یک خانه خوب تهیه کن .
اینها واقعا نکات عجیبی است و در این نکات موضوع تربیت عقلانی بیش از پیش خود را نمایان کند، شخصی که تربیت عقلانی نشده باشد وضعش این می شود. انسان از جنبه تربیتی توجه نمیکند که قرآن این ها را که میگوید برای چه میگوید؟ میخواهد امت را اینگونه بسازد.
مسأله دیگر که باز مربوط به تربیت عقلانی است این است که قضاوتهای مردم درباره انسان نباید برای او ملاک باشد . اینها یک بیماریهای عمومی است که اغلب افراد کم و بیش گرفتارش هستند . مثلا انسان یک لباسی را برای خودش انتخاب کرده و تشخیصش اینست که رنگ خوبی را انتخاب کرده . بعد یکی میآید میگوید : این رنگ مزخرف چیست که انتخاب کردهای ؟ ! آن یکی و آن دیگری نیز همین را میگویند . کم کم خود آدم اعتقاد پیدا میکند که بد چیزی است . تازه آنها هم که میگویند ، گاهی برای اینست که عقیده انسان را تغییر بدهند نه آنکه از روی عقیده خودشان میگویند . اینکه انسان در مسائلی که مربوط به خودش است تحت تأثیر قضاوت دیگران قرار بگیرد صحیح نیست و به ما گفتهاند : هرگز تحت تأثیر قضاوت و تشخیص دیگران نسبت به خودتان قرار نگیرید .این موضوع از شاخصه های تربیت عقلانی است.
در پایان میتوان گفت که تربیت عقلانی نهتنها یک نیاز فردی، بلکه یک ضرورت اجتماعی است. بدون تربیت عقلانی، افراد اسیر خرافه، تقلید کورکورانه و قضاوتهای سطحی میشوند. این نوع تربیت به انسان قدرت تمیز، تحلیل، و انتخاب آگاهانه میدهد. در متون دینی، عقل ابزار هدایت معرفی شده و تربیت عقلانی راهی برای فعالسازی این ابزار الهی است. بنابراین، گسترش تربیت عقلانی باید از مهمترین اهداف هر نظام آموزشی و فرهنگی باشد. این تربیت، افراد را در برابر فشارهای اجتماعی، تلقینهای محیطی و هیجانات زودگذر مصون میسازد. با نهادینهسازی تربیت عقلانی، میتوان نسلی آگاه، پرسشگر و مسئول در قبال تصمیمها و باورهای خود پرورش داد.
در صورتی که تمایل دارید تا با دوره های تربیتی متنوع، اردو های ماجرا محور، پرونده های ویژه تربیتی و همچنین استفاده از ظرفیت مشاوران برجسته تربیتی کشوری بهره مند شوید، فقط کافی ست تا به سایت همیار 28 مراجعه کنید و از دوره ها و مقالات ما بازدید بفرمایید.
خوشحال می شویم تا نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
همیار 28، یاری برای تربیت
برگرفته از کتاب تعلیم و تربیت در اسلام استاد شهید مرتضی مطهری (ره)
0دیدگاه ثبت شده، نظر تو چیه؟