تربیت و کرامت نفس از اصول اساسی در تعالی شخصیت انسانی محسوب میشوند که در متون اسلامی نیز تأکید فراوانی بر آن شده است. تربیت و کرامت نفس به فرد کمک میکنند تا ارزشهای والای اخلاقی را در وجود خود پرورش دهد و در مواجهه با مشکلات، با عزت و استقامت عمل کند. هنگامی که تربیت و کرامت نفس در کنار هم تقویت شوند، انسان به خودشناسی عمیقتر و احترامی پایدار نسبت به خویشتن دست مییابد. بنابراین، توجه به تربیت و کرامت نفس، پایهای محکم برای رشد فردی و اجتماعی است.
مسئله تربیت و کرامت نفس و یا عزت نفس و تعبیراتی امثال اینها که در متون تعلیمات اسلامی وارد شده است، مسئلهای است که کمتر مورد توجه واقع شده و یا اساسا مورد توجه واقع نشده است و حال آنکه ما ریشه و مبنا و زیر بنای اخلاق اسلامی را از همین جا میتوانیم استنباط و استخراج کنیم ، از نوعی بازگشت دادن انسان به خود و متوجه کردن او به شرافت و کرامت ذاتی خویش . اولا باید ببینیم آیا در متون اسلامی چنین تعبیراتی که از آن توجه دادن انسان به خود ، و در واقع نوعی ادراک عظمت و اهمیت خود ، مفهوم باشد وجود دارد یا نه ؟ و اگر وجود دارد ، احیانا با بعضی تعلیمات دیگر اسلام که درباره نفی خود است تعارض ندارد ؟
در بسیاری از تعبیرات اسلامی این حالت غرور یا مناعت و احساس شرافت ، تحت عنوان " عزت نفس " بیان شده است . در رأس اینها تعبیر خود قرآن کریم است که تعبیری حماسی است : « و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین ». عزت اختصاصا از آن مؤمنان است ، یعنی مؤمن باید بداند عزت اختصاصا در انحصار مؤمنان است و اوست، که باید عزیز باشد، عزت شایسته اوست و او شایسته عزت است . این یک نوع توجه دادن به نفس است و در تربیت و کرامت نفس اهمیت دارد.
« اطلبوا الحوائج بعزه الانفس . اگر حاجتی به دیگران دارید از آنها بخواهید ، ولی با عزت نفس بخواهید ، یعنی برای حاجتی که دارید ، خودتان را نزد دیگران پست و ذلیل نکنید ، عزتتان را حفظ کنید و در حالی که آن را حفظ میکنید اگر حاجت و نیازی دارید آن را طرح کنید ، نیاز خودتان را با قیمت از دست رفتن عزتتان رفع نکنید و تربیت و کرامت نفس خود را حفظ کنید.
جمله معروفی است در نهجالبلاغه که حضرت ضمن خطابهای به اصحابشان میفرمایند : « فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیات فی موتکم قاهرین » .
مردن اینست که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید ، و زندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید . اینجا اساسا مسئله عزت و قاهریت و سیادت آنقدر ارزش والایی دارد که اصلا زندگی بدون آن معنی ندارد ، و اگر باشد مهم نیست که تن انسان روی زمین حرکت کند یا نکند ، و اگر نباشد حرکت کردن روی زمین حیات نیست .
به همین تعبیر شعار معروف حضرت سیدالشهداء است که در روز عاشورا فرمود : « الموت اولی من رکوب العار » .
مرگ از متحمل شدن یک ننگ بالاتر است . یعنی من فقط عزت میخواهم .
یا این جمله ایشان : « هیهات منا الذلة » که شعار دیگری است در آن روز
، و تعبیرات دیگری که در خلال عاشورا زیاد گفتند ، و هیچ مطلبی جز این مطلب در خلال تاریخ عاشورا موج نمیزند . « انی لا اری الموت الا سعادت و لا الحیات مع الظالمین الا برما » .
و جزء کلماتی که از ایشان ذکر کردهاند این است : « موت فی عز خیر من حیات فی ذل » .
مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است .
تعبیر دیگر که به مطلب ما نزدیکتر است باز از ایشان است : « الصدق عز و الکذب عجز » .
از آن جهت انسان باید راستگو باشد که راستی برای انسان عزت است در اینجا راستی مبنای عزت قرار گرفته و دروغ گفتن عجز و ناتوانی است ، آدم ناتوان دروغ میگوید ، آدم قوی که دروغ نمیگوید .
در نهج البلاغه جمله دوم از حکم چنین است : « ازری بنفسه من استشعر الطمع » .
یعنی آن کسی که طمع را شعار خود قرار داده حقارت به نفس خود وارد کرده است . اینجا طمع به این جهت محکوم شده است که انسان را خوار میکند . مبنای این خلق پلید، حقارت نفس ذکر شده . « و رضی بالذل من کشف عن ضره » . شرعا مکروه است که انسان اگر گرفتاری و ابتلائی دارد پیش هر کس که رسید بگوید ، چون این امر آدمی را حقیر میکند و باید تربیت و کرامت نفس خود را حفظ کرد.
حدیثی از حضرت صادق (ع) هست که در کتاب داستان راستان : مردی آمد خدمت حضرت صادق و شکایت از روزگار کرد که چنین و چنانم ، درماندهام و قرض دارم . حضرت مقداری پول به او دادند . او گفت : من مقصودم این نبود که بخواهم چیزی بگیرم ، خواستم شرح حالم را بگویم که دعایی بفرمایید . فرمودند : من هم نگفتم مقصود تو این بود ، ولی این را بگیر و به مصرف خودت برسان ، چیزی هم میگویم و آن اینست : « و لا تخبرالناس بکل ما انت فیه فتهون علیهم » . هر گرفتاری که داری جلوی مردم بازگو نکن زیرا نزد ایشان خوار میشوی و این کار یعنی در زندگی شکست خوردهام . و این گونه باید تربیت و کرامت نفس را پیاده کرد.
جمله : « و رضی بالذل من کشف عن ضره » یعنی آنکه درد و رنج و ناراحتی خود را جلوی مردم بازگو میکند به ذلت تن داده . « و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه » هر کس شهواتش را بر خود حکومت دهد نفسش را در مقابل خود خوار کرده . این جمله خیلی پرمعنی است .
جمله دیگری در نهجالبلاغه هست : « المنیة و لا الدنیه » مرگ و نه پستی « و التقلل و لا التوسل » . باز همان روح عزت نفس موج میزند .
انسان چرا دست پیش دیگران دراز کند ؟ ! به کم میسازم و دست پیش دیگران دراز نمیکنم . سعدی داستانی در بوستان دارد که آن را از عارفی نقل میکند ، ولی این داستان، حدیث است که حضرت امیر از جلوی دکان قصابی میگذشتند ، قصاب گفت گوشتهای خوبی آوردهام ، حضرت فرمودند : الان پول ندارم که بخرم ، گفت من صبر میکنم ، حضرت فرمودند : من به شکمم میگویم که صبر کند .
حدیث دیگری است از حضرت صادق در تحف العقول که این نیز مربوط به معاشرت است ، میفرماید : « و لا تکن فظا غلیظا یکره الناس قربک » .
یعنی تندخو و بد برخورد مباش که مردم نخواهند با تو معاشرت کنند ، « و لا تکن واهنا یحقرک من عرفک » و خودت را آنقدر شل و پست نگیر که هر کس تو را میشناسد تحقیرت کند . نه فظ غلیظ باش و نه واهن . این درست نقطه مقابل آن چیزی است که در جلسه پیش از ابن ابیالحدید نقل کردیم که او از یکی از مشاهیر صوفیه نقل کرده بود که من در سه موقع چقدر خوشحال شدم ، یکی مثلا اینکه در کشتی بودیم و دنبال یک مسخره میگشتند که مسخرهاش کنند ، مرا پیدا کردند . چون احساس کردم که هیچکس در نظر اینها از من پستتر نیست ، خیلی خوشحال شدم . این برخلاف گفته اسلام است . اینکه انسان در روح خود متواضع باشد ، غیر از این است که خود را در نظر مردم ، پست قرار دهد .
در " وسائل " جلد دوم صفحه 203 از حضرت صادق ( ع ) حدیثی نقل میکند که امیرالمؤمنین همیشه میفرمود : « لیجتمع فی قلبک الافتقار الی الناس و الاستغناء عنهم » .
همیشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باش : همیشه احساس کن که به مردم نیازمندی ، یعنی مانند یک نیازمند با مردم رفتار کن ، و همیشه احساس کن که از مردم بینیازی و مانند یک بینیاز و بیاعتنا با مردم رفتار کن . اما این امر در آن واحد نسبت به یک چیز که نمیشود ، لابد نسبت به دو چیز است . خودشان توضیح میدهند « فیکون افتقارک الیهم فی لین کلامک و حسن بشرک » اما آن مرحلهای که باید مانند یک نیازمند رفتار کنی ، در نرمی سخنت است ، و در حسن سیرت و تواضع و ابتداء به سلام ، « و یکون استغناءک عنهم فی نزاهة عرضک و بقاء عزک » . و آن مرحلهای که باید بینیاز باشی و جای تواضع نیست [ در حفظ آبرو و بقای عزت توست ] . آنجا که پای حیثیت و شرفت در میان است ، آنجا که دیدی که اگر بخواهی ذرهای نرمش نشان دهی ، عرض و آبرو و عزت خودت را از دست میدهی ، دیگر جای این نیست که رفتار یک نیازمند را داشته باشی بلکه باید رفتار یک بیاعتناء و بینیاز را داشته باشی . این تعبیرات ، تعبیراتی بود که ما تحت عنوان عزت، تربیت و کرامت نفس داشتیم .
بعضی تعبیرات تحت عنوان " علو " است ، باز مثل تعبیر خود قرآن : « و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین » سست نشوید ، محزون هم نباشید ، اگر مؤمن باشید شما برتر از همه خواهید بود . مسئله علو و دعوت به آن است .
تعبیر دیگر ، تعبیر قوت و نیرومندی است ، از نوع بازگشت به نفس است ولی به شکل [ احساس قدرت در خود ] . حدیثی از حضرت امام حسین خواندیم که « الصدق عز و الکذب عجز » . دروغ گفتن از زبونی است ، آدم نیرومند هرگز دروغ نمیگوید . این ، متوجه کردن به این نکته است که انسان باید در خود احساس نیرو کند ، و هم اینکه دروغ و غیبت و از این قبیل ، از زبونی است ،
کما اینکه حدیثی درباب غیبت داریم که « الغیبة جهد العاجز » یعنی غیبت کردن منتهای کوشش ناتوان است ، یک آدم نیرومند به خود اجازه نمیدهد که پشت سر مردم حرف بزند .
در حدیث دیگری هست : « لیکن طلبک للمعیشة فوق کسب المضیع » . دنبال روزی باش ، ولی دنبال روزی رفتن تو ، از حد کسانی که خود را تضییع میکنند بالاتر باشد . « ترفع نفسک عن منزلة الواهن الضعیف » .
نفس خود را برتر بگیر از اینکه در مظهر افراد سست و ضعیف درآیی .
میگوید انسان باید خودش به دنبال روزی خود باشد . در اینجا مسئله لزوم رفتن دنبال معیشت ، از جنبه اخلاقی روی پایه قوت گذاشته شده ، و نرفتن که مطرود و محکوم است به اعتبار ضعف و ناتوانی دانسته شده است .
تعبیر دیگری هست و آن " نفاست نفس " است ، یعنی روح انسان به منزله یک شیء نفیس تلقی شده ، و اخلاق خوب به عنوان اشیاء متناسب با این شیء نفیس ، و اخلاق رذیله به عنوان اشیاء نامتناسب با این شیء نفیس که آن را از ارزش میاندازد . در این تعبیر ، انسان دارای یک سرمایه بسیار پرارزش تلقی شده که آن همان خود اوست ، و به انسان میگویند مواظب باش که این خود را از دست ندهی یا آلوده نکنی زیرا این خود خیلی با ارزش و نفیس است .
مثلا امیرالمؤمنین (ع) در نامهای که در نهجالبلاغه است خطاب به امام حسن (ع) میفرمایند : « اکرم نفسک عن کل دنیة » نفس خویش را از هر پستی بزرگ بدار ، برتر بدار . « فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا » .
آنچه که از نفس خود ببازی عوض ندارد . نفس خود را نباز که آن ، گوهری است که آن را با هر چه معامله کنی مغبون هستی . پس تعبیر ، تعبیر نفاست و با ارزش بودن است ، و اینکه این شیء با ارزش را که مافوق هر ارزشی است - یعنی آنقدر ارزش دارد که هیچ چیزی با آن برابری نمیکند - نباید از دست داد ، مثل اینکه چیزهایی که تمام حیثیت یک کشور بستگی به آن دارد برای آن ملت مافوق ارزش و قیمت است ، یعنی هیچ ملتی - و لو اینکه از فقر بخواهد بمیرد - حاضر نیست آنها را معامله کند ، مثل بعضی از آثار نفیس علمی ، ادبی و حتی ذوقی . مثلا مسجد شیخ لطفالله برای ایران ارزشی مافوق ارزشهای مادی دارد .
تعبیر دیگری باز امیرالمؤمنین (ع) دارند ، میفرمایند : « لا دین لمن لا مروت له » آنکه مردانگی ندارد دین ندارد . دین اصلا مردانگی شناخته شده « و لا مروت لمن لا عقل له » اگر کسی عقل و تشخیص نداشته باشد نمیتواند مروت داشته و مرد باشد « و ان اعظم الناس قدرا من لا یری الدنیا لنفسه خطرا » .
از همه مردم با ارزشتر و بلند مرتبهتر ، آن کسی است که تمام دنیا را برای بهای خود کم میداند . این " خود " چیست که همه دنیا را برای خود کم میداند ، که اگر همه دنیا را در مقابل آن بدهند ، او خود را برتر از دنیا و ما فیها میداند .
تعبیری از حضرت صادق (ع) هست در یک رباعی که یک وقت در جلد دوازدهم " بحار " دیدم . رباعی از خود ایشان است:
اثامن بالنفس النفیسة ربها
و لیس لها فی الخلق کلهم ثمن
من ثمن قرار میدهم با این نفس بسیار پرارزش ، خدای او را . در همه مخلوقات خدا موجودی پیدا نمیشود که ارزشش برابر نفس باشد .
تعبیر دیگر تعبیر " غیرت " است ، یعنی پارهای از مسائل اخلاقی به حکم این است که غیرت انسان اقتضاء میکند چنین باشد یا چنین نباشد و می توان در موضوع تربیت و کرامت نفس هم بحث کرد. مثلا امیرالمؤمنین (ع) میفرماید : « قدر الرجل علی قدر همته » حد و درجه هر کس به درجه و میزان همت او بستگی دارد ، « و شجاعته علی قدر انفته » و شجاعت او به آن اندازهای است که در خود احساس مردانگی کند « و عفته علی قدر غیرته » . عفت هر کس برابر با اندازه غیرت او است ، یعنی انسان به هر اندازه که نسبت به ناموس خود احساس غیرت کند نسبت به ناموس دیگران نیز احترام قائل است ، یعنی غیرت خودش اجازه نمیدهد که به ناموس دیگران تجاوز کند . لذا در تعبیر دیگری فرموده :« ما زنی غیور قط» . آدم با غیرت هرگز زنا نمیکند ، یعنی هر کس که زنا کند و عفت دیگری را پایمال نماید خودش غیرت ندارد .
تعبیر دیگر در این زمینه کلمه " حریت " است ، حریت و آزادی و آزادگی. امیرالمؤمنین میفرماید : « لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا» . بنده دیگری مباش زیرا خدا تو را آزاد آفریده است .
تعبیراتی هم درباره " کرامت نفس " است ، مثل : « من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته » . آن کسی که نفس خود را بزرگ احساس کند شهوات نمیتواند بر او مسلط شود . حضرت هادی میفرماید : « من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره » . بترس از آن آدمی که خودش نزد خود خوار است ، یعنی پیش خود احساس شرف نمیکند .
در نهایت، میتوان گفت تربیت و کرامت نفس دو رکن اساسی در شکلگیری شخصیت متعالی و انساندوستانه هستند. تربیت و کرامت نفس، انسان را به خودشناسی، عزت و ارزشمندی هدایت میکنند و از او فردی مقاوم و اخلاقمدار میسازند. در سایه تربیت و کرامت نفس، فرد میآموزد که به شرافت ذاتی خود احترام بگذارد و در مواجهه با مشکلات، عزت خویش را حفظ کند. تقویت این دو ویژگی، نه تنها به رشد فردی منجر میشود، بلکه جامعهای مملو از احترام و همبستگی را نیز به ارمغان میآورد. از این رو، توجه به تربیت و کرامت نفس، راهی مؤثر برای ایجاد تحولی مثبت در ابعاد مختلف زندگی است.
در صورتی که تمایل دارید تا با دوره های تربیتی متنوع، اردو های ماجرا محور، پرونده های ویژه تربیتی و همچنین استفاده از ظرفیت مشاوران برجسته تربیتی کشوری بهره مند شوید، فقط کافی ست تا به سایت همیار 28 مراجعه کنید و از دوره ها و مقالات ما بازدید بفرمایید.
خوشحال می شویم تا نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
همیار 28، یاری برای تربیت
با نگاهی به کتاب تعلیم و تربیت استاد شهید مرتضی مطهری (ره)
0دیدگاه ثبت شده، نظر تو چیه؟