نویسنده: محمد رضا جمالی - 2025/05/18

عوامل تربیت در اسلام چگونه به رشد معنوی و اخلاقی انسان کمک می کند؟

بررسی نقش عوامل تربیت به رشد معنوی و اخلاقی

در تعالیم اسلامی، عوامل تربیت به‌عنوان اصول بنیادینی برای رشد معنوی و اصلاح نفس انسان شناخته می‌شوند. این عوامل تربیت شامل مراقبه، محاسبةالنفس، تفکر و معاشرت با صالحان است که هر یک نقش ویژه‌ای در تقویت ارزش‌های اخلاقی و تربیتی فرد دارند. از منظر اسلام، عوامل تربیت نه‌تنها مسیر تکامل فردی را هموار می‌سازند، بلکه انسان را برای مواجهه با چالش‌های زندگی آماده می‌کنند. بررسی این مفاهیم در متون اسلامی نشان از اهمیت بالای تربیت اخلاقی و فکری در دست‌یابی به کمال انسانی دارد.


بحث شناخت عوامل تربیت چه اهمیتی دارد؟

بحث درباره عواملی است که در تعلیمات اسلامی به آن عوامل تربیت برای اصلاح‌ نفس و تربیت اسلامی یک فرد توجه شده است. برای یک دین‌ به حکم آنکه یک ایمان است و نوعی خاص نفوذ در انسان دارد، راه هایی‌ برای تربیت انسان وجود دارد که در غیر مکتب دینی وجود ندارد. موضوعی که در متون اسلامی زیاد روی آن تکیه شده‌ است به نام " محاسبةالنفس " در متون اسلامی از خود قرآن مجید گرفته تا کلمات رسول اکرم و بعد کلمات امیرالمؤمنین و سایر ائمه، به این مطلب زیاد توجه شده است به طوری که برای صلح های‌ مؤمنین و صلح های مسلمین، این یک امر رایجی بوده است و وقتی که ما به‌ کتب اخلاقی اسلامی ، از قدیمترین کتب تا جدیدترین آنها مراجعه می‌کنیم‌ می‌بینیم که به مسأله مراقبه و محاسبه عنایت فوق‌العاده داشته‌اند . مطلب دیگری که باز جنبه تربیتی دارد و در تعلیمات اسلامی زیاد هست ، تفکر است.

در آثار زیادی داریم که تفکر عبادت است : « تفکر ساعة خیر من عبادت سنة . تفکر ساعة خیر من عبادت سبعین سنة » .


عبادت به عنوان عوامل تربیت چه نقشی تربیت افراد دارد؟

پس خود تفکر عبادت است . بنابراین ما سه نوع عبادت خواهیم داشت : عبادت بدنی مثل نماز خواندن ، روزه گرفتن ، عبادت مالی مثل زکات دادن‌ ، خمس دادن، و به طور کلی انفاقات و عبادت فکری عبادت صرفا روحی‌  که نامش تفکر است ، و تفکر افضل انواع عبادات است. این موارد از عوامل تربیت هستند. این که می‌گویند : « تفکر ساعة خیر من عبادت سنة یا ستین سنة یا سبعین سنة » ، معلوم‌ می‌شود که ارزش تفکر، از آن عبادت های دیگر خیلی بیشتر است . یک ساعت‌ این ممکن است برابر باشد با شصت سال عبادت بدنی بدون تفکر. و نباید سوء تفاهم بشود که مقصود جانشین سازی است که آن عبادت را رها کنید و به‌ این بچسبید . مقصود این نیست. هر کدام در جای خود لازم و ضروری است . مقصود بیان ضرورت این امر است . حال، تفکر در چی؟ البته ما تفکر را محدود نمی‌کنیم . انواع تفکر داریم‌ که باز در خود متون اسلامی به خصوصیت این تفکرها توجه شده است . 


آیا تفکر در عالم خلقت از عوامل تربیت است؟

یکی تفکر در عالم خلقت است برای معرفت و شناسایی خدا، و در واقع‌ کشف عالم برای شناختن خدا. در خود قرآن می‌بینیم چقدر این موضوع تکرار شده : « ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی‌ الالباب ، الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی‌ خلق السموات والارض » .
شک ندارد که اگر انسان در کار عالم و در نظامات عالم و در دقایق‌ مخلوقات تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم‌ ، این باشد که به حقیقت ، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد این ، هم علم است و هم عبادت ، تفکر علمی است و عبادت .

تفکر در تاریخ به عنوان عوامل تربیت چه اهمیتی دارد؟

باز از انحاء تفکراتی که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ است، تفکر در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته ، که‌ به این مطلب هم در متن قرآن توجه شده است .

آیا با ایجاد تفکر در کودکان میتوان در مسیر تربیت نتیجه گیری مطلوب داشت؟
قرآن ، قصص و حکایات و چیزهایی را که ما اسمش را تاریخ می‌گذاریم به طور اشاره ذکر می‌کند ، ولی قسمت هایی را که مایه‌های آموزش در آن زیاد است بیشتر یادآوری می‌کند ، و مخصوصا این مطلب را توجه می‌دهد که ما قصه و حکایت را ذکر نمی‌کنیم فقط برای اینکه‌ یک ثمری به اصطلاح شده باشد و یک وقتی گذرانده باشید : « فاقصص القصص‌ لعلهم یتفکرون »[1] .
این هم خودش نوعی تفکر است که باز از نظر اسلام عبادت است .همچنین می تواند به عنوان یکی از عوامل تربیت باشد.

تفکر به عنوان یکی از عوامل تربیت چه اهمیتی دارد؟

آیا تفکر انسان درباره خود به عنوان عوامل تربیت است؟

یکی دیگر از تفکرهایی که عبادت است که منظور ما در این بحث بیشتر این قسمت است ، تفکر کردن انسان درباره خودش است ، یعنی خود انسان ، موضوع تفکر خودش باشد ، و این دو گونه است : یک وقت خود انسان به‌ عنوان یک موضوع علمی موضوع تفکر اوست . این جزء دسته اول می‌شود . و یک‌ وقت انسان درباره کارهای خودش تفکر می‌کند ، درباره اینکه چگونه تصمیم‌ بگیرد و چگونه کار بکند، همینجور تسلیم حوادث و جریانات‌ نباشد. مقصود دومی است .

آیا جبر اجتماع بر انسان حاکم است و تاثیری در عوامل تربیت می گذارد؟

یک وقت انسان حالت یک خسی و خاشاکی را پیدا می‌کند که در سیلی‌ افتاده و این سیل به هر طرف که می‌رود او را با خودش می‌برد . شک ندارد که جامعه حکم یک سیل را دارد و افراد را با خود از این طرف به آن طرف‌ می‌کشاند ، ولی اینجو هم نیست که جبر مطلق باشد . محیط و جامعه و اوضاع اجتماعی ، به طور جبر مطلق بر انسان‌ حکم فرما نیست ، یعنی چنین نیست که انسان نتواند در این سیل ، خودش‌ برای خودش هیچگونه تصمیمی بگیرد ، جایش را عوض کند و حتی مسیر خود را برخلاف مسیر آن انتخاب کند ، بلکه می‌تواند در این آبی که جاری است و خودبخود افراد را حرکت می‌دهد ، سیر را در خلاف جهت مسیر این آب قرار بدهد و احیانا در سرنوشت این سیل تاثیر ببخشد و آن را در مسیر دیگر بیندازد . می‌دانیم که تعلیمات اسلامی براساس این نظر است والا مسؤولیت ، تکلیف‌ ، امر به معروف ، نهی از منکر ، جهاد و امثال اینها ، اصلا معنی نداشت ، بلکه عقوبت کردن و پاداش دادن معنی نداشت . اگر بنا باشد انسان مجبور مطلق باشد ، هر فرد در مقابل جامعه ، مجبور مطلق و دست بسته مطلق باشد ، اصلا خوبی و بدی و قهرا پاداش و کیفر - چه در دنیا و چه در آخرت - برای‌ انسانها معنی ندارد . تعلیمات اسلامی بر ضد این فکر است .


تفکر به عنوان عامل تربیت و شرط اساسی تسلط بر سرنوشت خود و بر جامعه چقدر اهمیت دارد؟


برای اینکه انسان بر سرنوشت خود و نیز بر جامعه خود مسلط باشد - لااقل‌ در این حد که صد درصد تسلیم اوضاع و احوالی که بر او احاطه کرده است‌ نباشد - شرط اساسی ، تفکر است . این تفکر اخلاقی که مورد بحث است چیزی‌ است نظیر " محاسبةالنفس " ، یعنی انسان باید در شبانه روز فرصتی برای‌ خودش قرار بدهد که در آن فرصت ، خودش را از همه چیز قطع کند و به‌ اصطلاح نوعی درون گرائی نماید ، به خود فرو رود و درباره خود و اوضاع خود و تصمیماتی که باید بگیرد و کارهایی که باید انجام دهد و آنچه که واقع شده‌ ، ارزیابی کارهای خودش در گذشته ، ارزیابی رفقائی که با آنها معاشرت‌ می‌کند ، ارزیابی کتابهایی که آن کتابها را مطالعه کرده است ، درباره همه‌ اینها فکر کند . مثلا کتابی را خوانده ، بعد بنشیند فکر کند که من از این‌ کتاب چه گرفتم ؟ این کتاب در من چه اثری گذاشت ؟ آیا اثر خوب گذاشت‌ یا اثر بد ؟ بعد در انتخاب کتاب دیگر دقت می‌کند . انسان که آنقدر وقت و فرصت ندارد که تمام کتابهای دنیا را مطالعه کند ، بلکه باید انتخاب نماید .


جمله‌ای از امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده‌اند که در نهج‌البلاغه نیست ولی در کتب‌ حدیث هست : « العمر قصیر و العلم کثیر ، فخذوا من کل علم ظروفه و دعوا فضول .

 تعبیر، چنین چیزی است . عمر کوتاه است و علم زیاد یعنی آموختنی زیاد پس ، از هر علمی آن خوبیهایش را بگیرید و زیادیهایش را رها کنید .
بنابراین حتی در کتاب خواندن، انسان باید انتخاب داشته باشد . در رفیق و معاشر، انسان باید انتخاب داشته باشد ، و انتخاب بدون فکر معنی‌ ندارد . حساب بکند روی رفقا و دوستانش ، که از معاشرت آنها چه بهره و نصیبی می‌برد ؟ خوب ؟ بد ؟ روی کارهای شخص خودش فکر کند که چه اثری روی‌ او گذاشته و چه نصیب و بهره‌ای از آنها برده است . مهمتر ، هر کاری که‌ می‌خواهد درباره آن تصمیم بگیرد ، اول فکر بکند ، بعد تصمیم بگیرد ، در صورتی که غالبا تصمیماتی که ما می‌گیریم ، از حد لازم تفکر قبلی کم بهره‌ است، یعنی اگر قبلا فکر می‌کردیم ، این جور تصمیم نمی‌گرفتیم که تصمیم گرفتیم .
معنای اینکه انسان باید روی کاری که می‌خواهد انجام دهد فکر بکند ، این‌ است که به قول امروز به عکس‌العمل‌ها و لوازم آن کار فکر کند ، که این‌ کار چه اثری به دنبال خود می‌آورد ؟ چه عکس‌العمل‌هایی ایجاد می‌کند ؟ مرا به کجا خواهد کشاند ؟ و به تعبیری که پیغمبر اکرم فرمود : عاقبت آن‌ چیست ؟


عاقبت بینی چطور به عنوان یکی از عوامل تربیت است؟

شخصی آمد خدمت رسول اکرم و عرض کرد : یا رسول‌الله ! به من نصیحتی و موعظه‌ای بفرمائید . نوشته‌اند که ایشان سه بار این جمله را تکرار کردند ، فرمودند : آیا اگر من بگویم تو به کار می‌بندی ؟ گفت : بله . البته این‌ تکرار برای این بود که جمله‌ای که می‌خواستند بگویند ، بیشتر در ذهنش رسوخ‌ پیدا بکند و بفهمد که جمله با ارزشی است و نباید فراموش بکند . بعد فرمود : اذا هممت بامر فتدبر عاقبته . هرگاه می‌خواهی کاری را انجام دهی ، اول درباره عاقبت آن کار تدبر کن ، بعد تصمیم بگیر .

اساسا لغت تدبر که از ماده " دبر " هست ، همان مفهوم عاقبت بینی‌ را دارد . " تدبر " و " ادبار " از یک ماده هستند . اقبال و ادبار که ما می‌گوئیم ، " اقبال " رو آوردن است و " ادبار " پشت کردن . " تدبر " معنایش این است که انسان آن نهایت امر ، آن عاقبت کار ، و آن‌ پشت سر کار را ببیند تنها چهره کار را نبیند . هر کاری یک چهره‌ای دارد و یک پشت سری . انسان غالبا چهره کار را می‌بیند ولی پشت‌ سر کار را نمی‌بیند ، مگر اینکه از آن کار رد شده باشد ، آن وقت نگاه‌ می‌کند ، از پشت سر می‌بیند . و بسا هست که کاری چهره‌اش یک جور است ، پشت سرش جور دیگر . تدبر به عاقبت اینست که انسان قبل از اینکه کاری‌ را انجام دهد ، از پشت سر هم آن کار را مطالعه بکند .
جمله‌ای در نهج‌البلاغه هست ، امیرالمؤمنین راجع به فتنه‌ها بیان می‌کنند که فتنه چهره‌اش یک جور است ، پشت سرش جور دیگر .

می‌فرماید : « ان‌ الفتن اذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت . 

جمله‌های عجیبی است که " فتنه " وقتی که پدید می‌آید ، حکم‌ غبارهایی را دارد که در فضا پیدا می‌شود ، یا حکم تاریکی را دارد که در تاریکی انسان نمی‌بیند ، دروغها پیدا می‌شود ، شایعات پیدا می‌شود ، هیجانها احساسات زیاد پیدا می‌شود ، له پیدا می‌شود ، علیه پیدا می‌شود .
اصلا آدم درمی‌ماند که چگونه قضاوت بکند ، و واقع می‌شود در فتنه . ولی‌ همین که فتنه خوابید و ، مثل این است که ظلمت از بین رفت و غبارها نشست . آن وقت انسان نگاه می‌کند ، چیز دیگری می‌بیند ، می‌بیند آنچه که‌ در تاریکی می‌دید، غیر از این است که اکنون در روشنائی می‌بیند . « اذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت » . 
بنابراین یکی از عوامل تربیت و اصلاح نفس در تعلیمات اسلامی ، عادت‌ کردن به تفکر است . تفکر باید برای انسان عادت بشود . عادت کردن به‌ تفکر ، یعنی درباره هر کاری که انسان می‌خواهد تصمیم بگیرد ، عادت داشته‌ باشد که قبلا کاملا روی آن کار فکر بکند ، و این از نظر اخلاقی همان‌طور که‌ عرض کردم نظیر محاسبة النفس است . و غیر از این که در هر کاری انسان‌ باید قبلا فکر کند ، می‌گویند که در هر شبانه روز و لو چند دقیقه هم شده‌ است ، انسان باید به خودش مجال بدهد که درباره خودش فکر بکند و درباره‌ کارهایی که باید در مورد آنها تصمیم بگیرد ، بیندیشد .
در زمینه تفکر هم که خیلی داریم . در حدیث درباره ابوذر دارد که : کان اکثر عبادش ابی ذر التفکر » . بیشترین عبادت ابوذر فکر کردن بودن فکر کردن است که به انسان روشنائی می‌دهد ، و عبادت‌ بی‌تفکر ، ممکن است به صورت یک کار لغو و بیهوده درآید .

نقش معاشرت با صالحان به عنوان عوامل تربیت چیست؟

یکی دیگر از عوامل تربیت که برای اصلاح و تربیت به آن توجه شده است ، معاشرت با صالحان و نیکان است .
ما در متون اسلامی بابی داریم تحت عنوان " مجالست و تأثیر مجالست ، هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی " که مجالست صالحان آثار نیک فوق‌العاده دارد و مجالست بدان آثار سوء فوق‌العاده دارد ، و این یک امری است که اجتناب ناپذیر است ، یعنی‌ انسان هر چه بخواهد به اصطلاح در دل خودش را ببندد و وقتی که می‌خواهد با کسی معاشرت بکند ، خودش را آنچنان ضبط بکند که از او اثری نگیرد ، باز کم و بیش اثر می‌پذیرد .

پیغمبر اکرم فرمود : المرء علی دین خلیله .

هر کسی به دین دوستش است . مقصود اینست که شما اگر کسی را دوست‌ و خلیل بگیرید ، با کسی دوست بشوید ، دین او را هم پذیرفته‌اید .
در نهج‌البلاغه تعبیری است به این صورت : « مجالسة اهل الهوی منساش للایمان  . نشست و برخاست کردن با مردم هواپرست و غافل از خدا ، فراموشی ایمان است . اگر " منساش " مصدر میمی باشد ، " منساش للایمان‌ " می‌شود فراموشی ایمان ، و اگر اسم مکان باشد - که بیشتر در این مورد اطلاق می‌شود - تعبیر ، جالبتر می‌شود : فراموشخانه ایمان ، فراموشگاه ایمان‌  .


ایشان می‌فرمایند : همنشینی با هواپرستان ، فراموشخانه ایمان است ، یعنی انسان آنجا که برود اصلا ایمان را فراموش می‌کند .


در یکی از آیات قرآن ، در سوره طه و ظاهرا خطاب به موسی بن عمران‌ می‌فرماید : « فلا یصدنک عنها من لا یؤمن بها واتبع هواه »« فتردی ». به موسی بعد از پیغمبری هشدار می‌دهد که " مردم بی‌ایمان‌ مانع تو نشوند " . این مانعیت غیر از مانعیت زوری و جبری است که مثلا فرعون به زور نگذارد تو کارت را بکنی ، چون دنبالش دارد : « واتبع هواه‌ فتردی ». ای موسی ! بی‌ایمان‌ها تو را از راه بدر نکنند که تو هم دنبال‌ هوی بروی و هلاک بشوی .
از این آیه استنباط کرده‌اند که هشداری به موسی داده‌اند که خلاصه مواظب‌ و مراقب تأثیر سوء آدمهای بد باش . البته معنایش این نیست که از آدمهای بد کناره بگیر  پس کی را دعوت بکند ؟ ! بلکه توجه دادن به‌ آثار بد معاشرت با آدمهای بد است .
بنابراین انسان در معاشرت باید انتخاب داشته باشد  که این معاشرت‌ اخلاقی غیر از معاشرت معلم است با متعلم ، و غیر از معاشرت مربی با زیردست خودش است . مقصود انیس گرفتن است . هر کسی در دنیا رفیق دارد ، رفیقی که با او انس دارد و معاشر است ، و باید هم انسان رفیق داشته‌ باشد . انسان برای تربیت و اخلاق خودش ، در معاشر و انیس و رفیق هم‌ باید انتخاب داشته باشد .

چطور از طریق معاشرت با صالحان نوجوانان را تربیت کنیم؟


جمع بندی بحث عوامل تربیت اسلامی

در نهایت، می‌توان گفت که عوامل تربیت در تعالیم اسلامی نقش کلیدی در اصلاح نفس و دستیابی به کمال معنوی ایفا می‌کنند. این عوامل تربیت با تأکید بر محاسبةالنفس، تفکر، و معاشرت با صالحان، مسیری روشن برای پرورش اخلاق و معنویت فراهم می‌آورند. درک صحیح از این عوامل تربیت، انسان را قادر می‌سازد تا در برابر ناملایمات زندگی مقاوم‌تر و در مسیر رشد فردی موفق‌تر عمل کند. بنابراین، توجه و عمل به عوامل تربیت، زمینه‌ساز سعادت دنیوی و اخروی فرد خواهد بود.

در صورتی که تمایل دارید تا با دوره های تربیتی متنوع، اردو های ماجرا محور، پرونده های ویژه تربیتی و همچنین استفاده از ظرفیت مشاوران برجسته تربیتی کشوری بهره مند شوید، فقط کافی ست تا به سایت همیار 28 مراجعه کنید و از دوره ها و مقالات ما بازدید بفرمایید.
خوشحال می شویم تا نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
همیار 28، یاری برای تربیت

با نگاهی بر کتاب تعلیم و تربیت استاد شهید مرتضی مطهری(ره)

مقالات مشابه

تبلیغات

0دیدگاه ثبت شده، نظر تو چیه؟

برای درج نظر وارد شو یا ثبت‌نام کن

اشتراک گذاری

این پست را با دیگران به اشتراک بگذارید